English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
indoctrinated U تلقین کردن
suggested U تلقین کردن
insinuates U تلقین کردن
induced U تلقین کردن
induces U تلقین کردن
insinuate U تلقین کردن
insufflate U تلقین کردن
inducing U تلقین کردن
suggests U تلقین کردن
suggesting U تلقین کردن
suggest U تلقین کردن
indoctrinating U تلقین کردن
induce U تلقین کردن
indoctrinates U تلقین کردن
indoctrinate U تلقین کردن
insinuated U تلقین کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
to i. person with an opinion U عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
principle U اخلاقی کردن
ethicize U اخلاقی کردن
To be short tempered with someone. U با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
induced U تحریک کردن تلقین کردن
inducing U تحریک کردن تلقین کردن
induces U تحریک کردن تلقین کردن
induce U تحریک کردن تلقین کردن
expurgated U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
preachify U بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
dictation U تلقین
dictations U تلقین
prompting U تلقین
suggestion U تلقین
suggestions U تلقین
inculcation U تلقین
promptings U تلقین
indirect suggestion U تلقین غیرمستقیم
insti U تلقین تدریجی
prestige suggestion U تلقین اعتباری
suggestibility U تلقین پذیری
inculcator U تلقین کننده
self hypnosis U تلقین به نفس
posthypnotic suggestion U تلقین پس هیپنوتیسمی
autosuggestion U تلقین بنفس
countersuggestion U تلقین مخالف
verbal suggestion U تلقین کلامی
autosuggestion U تلقین به خود
indoctrination U تلقین فکری
doughface U تلقین پذیر
empathy U انتقال فکر تلقین
instilment U ریزش و تلقین تدریجی
abreact U تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
brainwashing U تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
gnomic U اخلاقی
immorality U بد اخلاقی
petulancy U بد اخلاقی
petulance U بد اخلاقی
ethical U اخلاقی
moral U اخلاقی
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
good naturedly U به خوش اخلاقی
maxims U گفته اخلاقی
obliquity U انحراف اخلاقی
apologue U حکایت اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
moral education U اموزش اخلاقی
conduct U رفتار اخلاقی
conducted U رفتار اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
conducting U رفتار اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
imputability U مسئولیت اخلاقی
immorally U از ازروی بد اخلاقی
fable U حکایت اخلاقی
fables U حکایت اخلاقی
precepts U قاعده اخلاقی
precept U قاعده اخلاقی
conducts U رفتار اخلاقی
code of ethics U ضوابط اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
bywords U گفته اخلاقی
principle U اصل اخلاقی
dual morality U دوگانگی اخلاقی
moralistic U تحمیلگر اخلاقی
sinuosity U انحراف اخلاقی
ethical code U ضوابط اخلاقی
ethical relativism U نسبیت اخلاقی
immoral U غیر اخلاقی
low [morally bad] <adj.> U بد [از نظر اخلاقی]
superego U شخصیت اخلاقی
rationalization U انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
psychodrama U نمایش اخلاقی وانتقادی
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
tropologic U دارای تفسیر اخلاقی
axiological U مبحث نوامیس اخلاقی
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
perversion U انحراف جنسی یا اخلاقی
fortitude U شهامت اخلاقی شکیبایی
foibles U صعف اخلاقی ضعف
foible U صعف اخلاقی ضعف
cloaca U مرکز مفاسد اخلاقی
perversions U انحراف جنسی یا اخلاقی
frailly U بطورشکننده باضعف اخلاقی
moral realism U واقع نگری اخلاقی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
inofficious U خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
principle U مرام اخلاقی قاعده کلی
axiomatic U حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
puritanic U سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
frailties U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailty U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
ethic U روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism U سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
root U اصول
teaching U اصول
doctrines U اصول
technic U اصول
ism U : اصول
ism U اصول
doctrine U اصول
nitty-gritty U اصول
teachings U اصول
roots U اصول
tenet U اصول
principles U اصول
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
monopolism U اصول انحصار
theory U اصول نظری
dogma U اصول عقاید
technological U اصول فنی
banking principles U اصول بانکداری
doctrine U اصول حکمت
technologically U اصول فنی
technics U اصول فنی
doctrines U اصول حکمت
grimaced U ادا و اصول
systems U روش اصول
dogmas U اصول عقاید
theories U اصول نظری
politics U اصول سیاسی
methodology U علم اصول
methodologies U علم اصول
roots and branches U اصول وفروع
neodoxy U اصول نوین
monopolosm U اصول انحصار
tenet U اصول مرام
systems U اصول وجود
tenets U اصول مسلم
relativity principles U اصول نسبیت
copernician system U اصول کپرنیک
principles of economy U اصول اقتصاد
system U اصول وجود
accounting principles U اصول حسابداری
general principles U اصول کلی
principles of economics U اصول اقتصاد
naziism U اصول نازی
creationism U اصول افرینش
grimacing U ادا و اصول
principles of religion U اصول مذهب
prineipal parts U اصول فعل
grimaces U ادا و اصول
modernism U اصول امروزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com