English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
run through <idiom> U اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wastes U اصراف کردن
waste U اصراف کردن
unproductive consumption U مصرف بیهوده
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
waste U حرام کردن بیهوده تلف کردن
wastes U حرام کردن بیهوده تلف کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
fiddles U کار بیهوده کردن
to milk the ram U کوشش بیهوده کردن
piddles U کار بیهوده کردن
piddled U کار بیهوده کردن
frivol U کار بیهوده کردن
fiddled U کار بیهوده کردن
to break butterfly on wheel U کوشش بیهوده کردن
fiddle U کار بیهوده کردن
to beat the air U کوشش بیهوده کردن
piddle U کار بیهوده کردن
to plough the sand U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
piffle U من من کردن حرف بیهوده زدن
to plough sands U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
expended U صرف کردن مصرف کردن
expending U صرف کردن مصرف کردن
expend U صرف کردن مصرف کردن
expends U صرف کردن مصرف کردن
dismantling U بی مصرف کردن
dismantled U بی مصرف کردن
dismantle U بی مصرف کردن
put away U مصرف کردن
spend U مصرف کردن
spends U مصرف کردن
consume U مصرف کردن
consumed U مصرف کردن
consumes U مصرف کردن
to use up U مصرف کردن
dismantles U بی مصرف کردن
use up U مصرف کردن
eats U مصرف کردن
eat U مصرف کردن
uses U بکاربردن مصرف کردن
uses U مصرف استفاده کردن
use U مصرف استفاده کردن
use U بکاربردن مصرف کردن
slather U بطورافراط مصرف کردن
to work off U مصرف کردن دست کشیدن از
use up U تمام شدن مصرف کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
shoot up <idiom> U مواد را از راه تزریق مصرف کردن
premix U قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
disposal U انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
ineffectively U بیهوده
unfruitful U بیهوده
idles U بیهوده
purposeless U بیهوده
kibosh U بیهوده
jejune U بیهوده
futile U بیهوده
rodomontade U بیهوده
waste U بیهوده
trashier U بیهوده
pointless U بیهوده
unavailing U بیهوده
in vain U بیهوده
ineffective U بیهوده
thankless U بیهوده
wastes U بیهوده
driftless U بیهوده
bootless U بیهوده
trashy U بیهوده
trashiest U بیهوده
dulls U بیهوده
ineffectual U بیهوده
uselessly U بیهوده
to no purpose U بیهوده
idled U بیهوده
duller U بیهوده
dulled U بیهوده
idle U بیهوده
futility U بیهوده گی
non-starter U بیهوده
dull U بیهوده
idlest U بیهوده
non-starters U بیهوده
of no issue U بیهوده
dulling U بیهوده
purposelessly U بیهوده
dullest U بیهوده
vain U بیهوده
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
babbled U سخن بیهوده
fillip U چیز بیهوده
to dally U بیهوده گذرانیدن
babble U سخن بیهوده
false pride U غرور بیهوده
ranted U بیهوده گویی
vaporing U سخن بیهوده
ranting U بیهوده گویی
rants U بیهوده گویی
mockery U زحمت بیهوده
an absurd notion U خیال بیهوده
ineffectually U بطور بیهوده
infructuous U بیحاصل بیهوده
inert society U جامعه بیهوده
ineffectual struggle U کوشش بیهوده
farces U کار بیهوده
dead pull U کوشش بیهوده
dead lift U کوشش بیهوده
an abortive attempt U کوشش بیهوده
babbles U سخن بیهوده
wild-goose chases U تلاش بیهوده
wild-goose chase U تلاش بیهوده
farce U کار بیهوده
rant U بیهوده گویی
wild goose chase U تلاش بیهوده
flash in the pan U کوشش بیهوده
tautologic U بیهوده تکرار کن
wasteful expenditures U مخارج بیهوده
inutile U بیهوده نامناسب
frustrated U باطل بیهوده
hooey U بیهوده مزخرف
fribble U کار بیهوده
blethering U بیهوده گفتن
without result U بی نتیجه بیهوده
idle talk U سخن بیهوده
to go on U بیهوده مگو
futilely U بطور بیهوده
ranten U بیهوده گویی
blethers U بیهوده گفتن
lostlabour U کوشش بیهوده
he speaks to the purpose U بیهوده نمیگوید
claver U گفتار بیهوده
fillips U چیز بیهوده
havers U بیهوده چرند
blethered U بیهوده گفتن
blether U بیهوده گفتن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
jauk U بیهوده وقت گذراندن
absurdly U بطور بیهوده و مزخرف
dawdle U بیهوده وقت گذراندن
jived U کلمات بیهوده واحمقانه
dawdled U بیهوده وقت گذراندن
dawdler U بیهوده وقت گذران
to break butterfly on wheel U بیهوده صرف نیروکردن
loaf U وقت را بیهوده گذراندن
jiving U کلمات بیهوده واحمقانه
jives U کلمات بیهوده واحمقانه
frivolous U پوچ بیهوده وبیمعنی
jive U کلمات بیهوده واحمقانه
dawdles U بیهوده وقت گذراندن
moons U بیهوده وقت گذراندن
dawdling U بیهوده وقت گذراندن
to lop a bout U بیهوده وقت گذراندن
boondoggle [American English] U وقت بیهوده گذرانی
small talk U حرف بیهوده زدن
moon U بیهوده وقت گذراندن
inanity U بیهودگی کار بیهوده
to loaf a way one's time U بیهوده وقت گذراندن
to muck a bout U بیهوده وقت گذراندن
quiddle U بیهوده وقت گذرانیدن
delusions U پندار بیهوده وهم
vain U مغرورانه بطور بیهوده
impracticable U غیر عملی بیهوده
dillydally U بیهوده وقت گذراندن
delusion U پندار بیهوده وهم
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com