English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
perseverate U اصراردر برگشتن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
toppled U برگشتن واژگون کردن
toppling U برگشتن واژگون کردن
topples U برگشتن واژگون کردن
topple U برگشتن واژگون کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
blench U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
deviated U برگشتن
deviate U برگشتن
regurgitated U برگشتن
regurgitates U برگشتن
regurgitating U برگشتن
return U برگشتن
go back U برگشتن
regurgitate U برگشتن
hark back U برگشتن
to turn turtle U برگشتن
sheer U برگشتن
on the way back U در برگشتن
reverse U برگشتن
returned U برگشتن
returning U برگشتن
returns U برگشتن
come back U برگشتن
chare U برگشتن
to go back U برگشتن
recrudesce U برگشتن
backslide U برگشتن
regorge U برگشتن
reoccurrence U برگشتن
reoccurring U برگشتن
repullulate U برگشتن
resile U برگشتن
abjeure U برگشتن از
retroflex U برگشتن
deviating U برگشتن
deviates U برگشتن
reversed U برگشتن
to put back U برگشتن
lapse vi U برگشتن
get back <idiom> U برگشتن
reverts U برگشتن
reversing U برگشتن
double back <idiom> U برگشتن
reverting U برگشتن
reverses U برگشتن
to come back U برگشتن
roll around <idiom> U برگشتن
revert U برگشتن
reverted U برگشتن
swindle U ورق برگشتن
capsize U برگشتن قایق
head off <idiom> U به عقب برگشتن
resile U به عقب برگشتن
untread U برگشتن بازگشتن
remigrate U از مهاجرت برگشتن
apostatize U از دین برگشتن
till his return U تا موقع برگشتن او
swindled U ورق برگشتن
capsized U برگشتن قایق
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
rebounds U پس زدن برگشتن
to bounce [cheque/check] U برگشتن [چکی]
rebounded U پس زدن برگشتن
rebounding U پس زدن برگشتن
capsizing U برگشتن قایق
swindles U ورق برگشتن
to fall away U برگشتن مرتدشدن
capsizes U برگشتن قایق
introspect U بخود برگشتن
rebound U پس زدن برگشتن
repatriate U بمیهن خود برگشتن
homes U شهر بخانه برگشتن
repatriating U بمیهن خود برگشتن
repatriates U بمیهن خود برگشتن
repatriated U بمیهن خود برگشتن
retracts U عقب کشیدن برگشتن
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
home U شهر بخانه برگشتن
retract U عقب کشیدن برگشتن
retracted U عقب کشیدن برگشتن
retracting U عقب کشیدن برگشتن
recoils U بحال خود برگشتن
recoil U بحال خود برگشتن
to throw back U به تبار خود برگشتن
repatriation U برگشتن یا برگرداندن به میهن
recoiling U بحال خود برگشتن
recoiled U بحال نخستین برگشتن
recoiled U بحال خود برگشتن
recoil U بحال نخستین برگشتن
repatriations U برگشتن یا برگرداندن به میهن
recoiling U بحال نخستین برگشتن
charring U جسم زغال برگشتن
recoils U بحال نخستین برگشتن
chars U جسم زغال برگشتن
char U جسم زغال برگشتن
put about U تغییر جهت دادن برگشتن
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
counter recoil U برگشتن لوله پس از عقب نشینی
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
relapsed U مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up U برگشتن قایق بسمت باد
recoveries U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
recovery U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
relapsing U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse U مرتد بحال نخستین برگشتن
backcross U چند پشت بعقب برگشتن
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
relapses U مرتد بحال نخستین برگشتن
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
bear off U برگشتن قایق بسمت مخالف باد
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
procedure turn U دور زدن برای برگشتن در مسیر
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
inside out <idiom> U داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
undoes U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
to hark back U برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
draw U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycling U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draws U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycle U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradled U نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradles U نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle U نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
timed U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate U خود به خود برگشتن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com