Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hit
U
اصابت موفقیت
hits
U
اصابت موفقیت
hitting
U
اصابت موفقیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
winning streak
<idiom>
U
موفقیت پشت موفقیت
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
hitting
U
اصابت
hit
U
اصابت
access
U
اصابت
accessed
U
اصابت
accesses
U
اصابت
accessing
U
اصابت
impingement
U
اصابت
hits
U
اصابت
hitting
U
اصابت گلوله
impacts
U
اصابت گلوله
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct hits
U
اصابت مستقیم
impact pressure
U
فشار اصابت
shots
U
اصابت کرده
thunderstroke
U
اصابت صاعقه
hits
U
اصابت گلوله
shot
U
اصابت کرده
onset
U
هجوم اصابت
impact
U
اصابت گلوله
surface of impact
U
سطح اصابت
point of impact
U
نقطه اصابت
line of impact
U
خط اصابت گلوله
impact point
U
نقطه اصابت
hit
U
اصابت گلوله
impact area
U
محل اصابت
hit ratio
U
نسبت اصابت
success
U
موفقیت
good speed
U
موفقیت
hits
U
موفقیت
prosperity
U
موفقیت
achievements
U
موفقیت
successes
U
موفقیت
achievement
U
موفقیت
hitting
U
موفقیت
hit
U
موفقیت
impacts
U
اصابت اثر شدید
burst
U
محل اصابت گلوله
effective pattern
U
منطقه اصابت موثر
center of impact registration
U
ثبت مرکز اصابت
impact area
U
منطقه اصابت گلوله ها
biting angle
U
کوچکترین زاویه اصابت
impact point
U
محل اصابت گلوله
impact registration
U
ثبت مرکز اصابت
beatten zone
U
منطقه مورد اصابت
point of impact
U
محل اصابت گلوله
angle of incidence
U
زاویه اصابت گلوله
impact
U
اصابت اثر شدید
attacks
U
اصابت یا نزول ناخوشی
strikes
U
اصابت اعتصاب کردن
strike
U
اصابت اعتصاب کردن
attacked
U
اصابت یا نزول ناخوشی
attack
U
اصابت یا نزول ناخوشی
bursts
U
محل اصابت گلوله
averaging
U
میانگین موفقیت
averages
U
میانگین موفقیت
averaged
U
میانگین موفقیت
miscarriage
U
عدم موفقیت
miscarriages
U
عدم موفقیت
failures
U
عدم موفقیت
flying colors
U
موفقیت قطعی
achievable
U
موفقیت پذیر
abortiveness
U
عدم موفقیت
exploitation
U
استفاده از موفقیت
unsuccessfully
U
عدم موفقیت
unsuccess
U
عدم موفقیت
failure
U
عدم موفقیت
grand slams
U
موفقیت کامل
grand slam
U
موفقیت کامل
pass muster
<idiom>
U
آزمایش را با موفقیت
unsuccessful
U
عدم موفقیت
successful
<adj.>
U
موفقیت آمیز
top flight
U
بالاترین موفقیت
success ratio
U
بهر موفقیت
average
U
میانگین موفقیت
vertical probable error
U
خطای اصابت قائم گلوله
single shot hit probability
U
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
the lot fell upon me
U
قرعه بنام من اصابت کرد
hitting
U
اصابت کردن به هدف زدن
hits
U
اصابت کردن به هدف زدن
impact
U
با شدت اصابت کردن ضربت
impact pressure
U
نیروی اصابت فشار ترکش
hit
U
اصابت کردن به هدف زدن
pattern
U
نقشه طرح اصابت گلوله ها
impacts
U
با شدت اصابت کردن ضربت
patterns
U
نقشه طرح اصابت گلوله ها
He was drunk with success.
U
سرمست از موفقیت بود
achieves
U
موفقیت در انجام کاری
connects
U
حرکت موفقیت امیز
achieve
U
کسب موفقیت کردن
oddson
U
محتمل به بردیا موفقیت
achieved
U
موفقیت در انجام کاری
achieve
U
موفقیت در انجام کاری
lock up
<idiom>
U
اطمینال کامل از موفقیت
connect
U
حرکت موفقیت امیز
win out
<idiom>
U
موفقیت پس از کار سخت
achieving
U
موفقیت در انجام کاری
ten strike
U
امر موفقیت امیز
prospect
[of something]
U
امید موفقیت
[در چیزی]
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
absolute deviation
U
انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
impact registration
U
ثبت تیر بروش مرکز اصابت
surface of impact
U
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
caculated risk
<idiom>
U
شانس زیاد برای موفقیت
percentage
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentages
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
land on one's feet
<idiom>
U
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
he wished success to all
U
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
bring off
U
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
bomb impact plot
U
بردن محل اصابت بمب روی نقشه
bull's eye
U
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes
U
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
track records
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
pass completion average
U
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
get through
<idiom>
U
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
track record
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
His triumph was very short- lived .
U
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
if it works
U
اگر این کار با موفقیت انجام شود
With a long face .
U
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
by the skin of one's teeth
<idiom>
U
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
chase
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
course line shot
U
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
fluke
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
grand slam
U
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams
U
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
set forward
U
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
flukes
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
lap money
U
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
dummies
U
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
U
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
dummy
U
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
framing error
U
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing
U
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
skittle
U
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
ping
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
bilateral spotting
U
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
pinged
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
dud probability
U
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
pinging
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
hits
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
U
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
aborts
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
achieved
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
electroluminescent
U
صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
ego loss programming
U
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
to hit
U
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com