English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
longs U :اشتیاق داشتن
hungering U اشتیاق داشتن
craves U اشتیاق داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
hungered U اشتیاق داشتن
crave U اشتیاق داشتن
longest U :اشتیاق داشتن
craved U اشتیاق داشتن
hunger U اشتیاق داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
cravings U اشتیاق داشتن
longer U :اشتیاق داشتن
long- U :اشتیاق داشتن
thirst U اشتیاق داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
hungers U اشتیاق داشتن
long U :اشتیاق داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
longed U :اشتیاق داشتن
to yearn to U بکسی اشتیاق داشتن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
to be hot [for] U واقعا مشتاق بودن [به]
to be dead keen [on] U واقعا مشتاق بودن [به]
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
suspects U شک داشتن مظنون بودن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
may U توانایی داشتن قادر بودن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
love U عشق داشتن عاشق بودن
require U نیاز داشتن لازم بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
required U نیاز داشتن لازم بودن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
aspirer U مشتاق
on fire U مشتاق
longhair U مشتاق
long haired U مشتاق
gung-ho U مشتاق
lickerish U مشتاق
athirst U مشتاق
appetent U مشتاق
pickup artist U مشتاق زن
pick-up artist U مشتاق زن
thirsty U مشتاق
player [American E] U مشتاق زن
wistful U مشتاق
solicitously U مشتاق
solicitous U مشتاق
raring U مشتاق
fervid U مشتاق
breathlessness U مشتاق
breathless U مشتاق
hungry U مشتاق
on edge U مشتاق
hungriest U مشتاق
hungrier U مشتاق
keenest U مشتاق
snell U مشتاق
eager U مشتاق
willful U مشتاق
womanizer U مشتاق زن
womanizers U مشتاق زن
enthusiastic U مشتاق
keen set U مشتاق
enthusiast U مشتاق
enthusiasts U مشتاق
keen U مشتاق
womanisers U مشتاق زن
agog U مشتاق
agag U مشتاق
wishful U مشتاق
eager beaver U بیش از حد مشتاق
anxious U مشتاق اندیشناک
avid U مشتاق ارزومند
wilful U مشتاق مایل
fondest U مایل مشتاق
iama for it U به ان مشتاق یا مایلم
studious U مشتاق خواهان
fond U مایل مشتاق
desirous U ارزومند مشتاق
earnest U باحرارت مشتاق
fonder U مایل مشتاق
perfervid U مشتاق حریص
solicitous to go U مشتاق رفتن
battailous U مشتاق جنگ
enthusiasm U اشتیاق
longings U اشتیاق
longing U اشتیاق
enthusiasms U اشتیاق
lukewarm U بی اشتیاق
lackadaisical U بی اشتیاق
appetite U اشتیاق
appetites U اشتیاق
aspirations U اشتیاق
eagerness U اشتیاق
raring U پر از اشتیاق
wistfulness U اشتیاق
aspiration U اشتیاق
appetence U اشتیاق
appetency U اشتیاق
hankering U اشتیاق
hankerings U اشتیاق
hunger U اشتیاق
avidity U اشتیاق
hungers U اشتیاق
hungering U اشتیاق
anxiousness U اشتیاق
hungered U اشتیاق
keen set for doing anything U مشتاق کردن کاری
torrid U محترق بسیار مشتاق
sharp set U گرسنه بسیار مشتاق
thirst U ارزومندی اشتیاق
snap up <idiom> U با اشتیاق گرفتن
keenness U اشتیاق ارزومندی
heats U اشتیاق وهله
heat U اشتیاق وهله
desirability U درجه اشتیاق
anxiety U اشتیاق نگرانی
anxieties U اشتیاق نگرانی
enthusiasms U وجدوسرور اشتیاق
enthusiasm U وجدوسرور اشتیاق
breathlessly U با نهایت اشتیاق
hunger for U اشتیاق به چیزی
fall over oneself <idiom> U کاملا مشتاق انجام کاری
I'm not too keen on it. <idiom> U من خیلی بهش مشتاق نیستم.
solicitude U اشتیاق دقت زیاد
set-to U با اشتیاق شروع کردن
appetence or tency U اشتیاق خواهش طبیعی
set to U با اشتیاق شروع کردن
to groan for anything U اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
forwardness U اشتیاق شتاب زدگی
kleptomania U میل و اشتیاق به دزدی
languishing U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com