English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sharpen one's appetite U اشتها صاف کردن
to whet appetite U اشتها صاف کردن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
withstanding U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
support U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
anorexic U کم اشتها
relish U اشتها
relishing U اشتها
relishes U اشتها
jadish U بی اشتها
jaded U بی اشتها
appetite [for] U اشتها [به]
appetite U اشتها
appetites U اشتها
anorexic U بی اشتها
relished U اشتها
orexis U اشتها
bear U تقبل کردن تحمل کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
anorexic U داروی اشتها کم کن
appetite U اشتها ارزو
appetitive U اشتها اور
appetize U به اشتها اوردن
appetites U اشتها ارزو
starters U اشتها آورها
heartily U از روی اشتها
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
to give somebody an appetite U کسی را به اشتها آوردن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
What do you feel like having today? U امروز تو به چه اشتها داری؟
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
starters U پیش غذاها. اشتها آورها
suppressant U داروی جلوگیر [مثال اشتها]
stomachic U اشتها اور شربت اشتهااور
Onions stimulate the appetite. U پیاز اشتها راتحریک می کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
ghrelin [hunger hormone] U گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
toleration U تحمل
tolerances U تحمل
enduringness U تحمل
tolerance U تحمل
passiveness U تحمل
good humor U تحمل
longanimity U تحمل
endurance U تحمل
intolerancy U عدم تحمل
bearable U تحمل پذیر
tolls U تحمل خسارت
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
insupportable U تحمل ناپذیر
intolerable U تحمل ناپذیر
tolling U تحمل خسارت
supportable U قابل تحمل
forbore U تحمل کرد
intolerability U تحمل ناپذیری
weathered U تحمل یابرگزارکردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
sustainable U قابل تحمل
weather U تحمل یابرگزارکردن
intolerance U عدم تحمل
toll U تحمل خسارت
take it <idiom> U تحمل مشکلات
frustration tolerance U تحمل ناکامی
fault tolerance U تحمل نقص
impassibility U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
bearing capacity U گنجایش تحمل
insufferable U تحمل ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
sufferable U تحمل پذیر
endurable U تحمل پذیر
unbearable U تحمل ناپذیر
defrayal U تحمل هزینه
tolerator U تحمل کننده
expected time U زمان تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U قدرت تحمل
forbearance U تحمل امساک
abiding U تحمل کننده
beyond bearing U تحمل ناپذیر
beyond bearing U غیرقابل تحمل
good humouredly U با صبر و تحمل
tolerable U قابل تحمل
tolerable U تحمل پذیر
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
tolerance U حدود قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
tolerances U حدود قابل تحمل
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
borne U تحمل کرده یاشده
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance U تحمل فشار روانی
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerably U بطور قابل تحمل
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
gameness U طاقت تحمل مصائب
intolerable U غیر قابل تحمل
bearingly U از روی تحمل و بردباری
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
tie U عضو تحمل کننده کشش
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
ties U عضو تحمل کننده کشش
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bearing U قسمت تحمل کننده بار
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com