Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hearing
U
استماع دادرسی
hearings
U
استماع دادرسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
oyer
U
تقاضای استماع یا دادرسی
Other Matches
auditioning
U
قدرت استماع استماع
audition
U
قدرت استماع استماع
auditioned
U
قدرت استماع استماع
auditions
U
قدرت استماع استماع
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
listen
U
استماع
listening
U
استماع
listens
U
استماع
listened
U
استماع
oyer
U
استماع
hears
U
استماع کردن
hearken
U
استماع کردن
hark
U
استماع کردن
oyer and terminer
U
استماع و قطع
hearing
U
استماع دعوی
audibility
U
قابلیت استماع
hearings
U
استماع دعوی
hear
U
استماع کردن
listen
U
استماع کردن
hear
U
استماع کردن
plausible
U
قابل استماع
listened
U
پذیرفتن استماع کردن
heard
U
استماع کرد خبرداشت
listen
U
پذیرفتن استماع کردن
listens
U
پذیرفتن استماع کردن
prima facie case
U
دعوی قابل استماع
listening
U
پذیرفتن استماع کردن
litigation
U
دادرسی
trials
U
دادرسی
legal procedure
U
دادرسی
justicing
U
دادرسی
justiceship
U
دادرسی
hearings
U
دادرسی
trial
U
دادرسی
hearing
U
دادرسی
judgment
U
داوری دادرسی
stay of proceedings
U
توقیف دادرسی
justiciable
U
قابل دادرسی
prosecution team
U
تیم دادرسی
military justice
U
دادرسی نظامی
trial in presence of the parties
U
دادرسی حضوری
with costs
U
با هزینه دادرسی
summery proceedings
U
دادرسی اختصاری
public trial
U
دادرسی علنی
re hearing
U
اعاده دادرسی
re trial
U
اعاده دادرسی
speedy trial
U
دادرسی فوری
stay of proceedings
U
تعلیق دادرسی
new trial
U
اعاده دادرسی
civil litigation
U
دادرسی مدنی
judgement
U
دادرسی داوری
judgments
U
دادرسی فتوی
judgement
U
دادرسی فتوی
procedure
U
ایین دادرسی
judgements
U
دادرسی داوری
costs of proceedings
U
هزینه دادرسی
costs
U
خسارت دادرسی
venues
U
محل دادرسی
judgements
U
دادرسی فتوی
criminal proceedings
U
دادرسی جزائی
judgments
U
دادرسی داوری
ex parte trial
U
دادرسی غیابی
costs
U
هزینه دادرسی
venue
U
محل دادرسی
principle of criminal procedure
U
ایین دادرسی کیفری
rehearing
U
جلسه دادرسی مجدد
security for cost
U
تامین هزینه دادرسی
with costs
U
بعلاوه هزینه دادرسی
principle of civil litigation
U
ایین دادرسی مدنی
bill of costs
U
صورت هزینه دادرسی
hearing incamera
U
دادرسی غیر علنی
to delay the proceedings
U
به تأخیر انداختن دادرسی
law of civil procedure
U
ائین دادرسی مدنی
law of criminal procedure
U
ائین دادرسی کیفری
taxation of costs
U
مالیات هزینه دادرسی
code of procedure
U
قانون ایین دادرسی
in camera proceedings
U
دادرسی غیر علنی
civil procedure
U
ایین دادرسی مدنی
law of procedure
U
قانون ائین دادرسی
civil procedure code
U
قانون ایین دادرسی مدنی
mistrial
U
دادرسی پوچ وبی نتیجه
criminal proceedure code
U
قانون ایین دادرسی کیفری
inquisitorial procedure
U
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
oyez
U
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
judging
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
judges
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
legal aid
U
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law
U
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence
U
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
to hear a case
U
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com