Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sustentation
U
استعانت مالی
sustention
U
استعانت مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
seeking help
U
استعانت
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
financial
U
مالی
fiscal
U
مالی
financing
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
pecuniary
U
مالی
finances
U
مالی
finance
U
مالی
financed
U
مالی
monetary
U
مالی
unction
U
روغن مالی
felting
U
نمد مالی
finance house
U
موسسه مالی
financial intermediary
U
واسطه مالی
finance markets
U
بازارهای مالی
finance officer
U
افسر مالی
financial ability
U
تمکن مالی
financial adviser
U
مشاور مالی
Mali
U
کشور مالی
spiel
U
شیره مالی
committee of ways and means
U
کمیسیون مالی
fiscal years
U
سال مالی
fiscal years
U
دوره مالی
subsidization
U
کمک مالی
financial status
U
وضع مالی
anointment
U
پماد مالی
capital commitment
U
تعهدات مالی
financial affairs
U
امور مالی
financial relations
U
روابط مالی
financial secretary
U
مشاور مالی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
fiscal control
U
نظارت مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
fiscally
U
ازلحاظ مالی
subvention
U
کمک مالی
illinition
U
روغن مالی
in low water
U
در تنگی مالی
sparge
U
گل مالی کردن
snow job
U
ماست مالی
inunction
U
روغن مالی
self support
U
استقلال مالی
judgment debt
U
محکوم به مالی
rough usage
U
دست مالی
financial position
U
وضعیت مالی
financial policy
U
سیاست مالی
financial plan
U
برنامه مالی
financial assets
U
دارائیهای مالی
financial assets
U
موجودی مالی
financial bill
U
لایحه مالی
financial budget
U
بودجه مالی
financial capital
U
سرمایه مالی
financial centers
U
مراکز مالی
financial circles
U
محافل مالی
financial crisis
U
بحران مالی
taction
U
دست مالی
financial data
U
اطلاعات مالی
financial e.
U
متخصص مالی
financial expenses
U
هزینههای مالی
financial feasibility
U
امکان مالی
financial inventory
U
ذخایر مالی
financial management
U
مدیریت مالی
financial period
U
دوره مالی
non pecuniary
U
غیر مالی
embrocation
U
روغن مالی
embrocations
U
روغن مالی
chamberlain
U
نافر مالی
chamberlains
U
نافر مالی
roughcast
U
گل مالی شده
fund
U
اعتبار مالی
funded
U
اعتبار مالی
subsidy
U
کمک مالی
padding
U
لگد مالی
credit
U
اعتبار مالی
credited
U
اعتبار مالی
crediting
U
اعتبار مالی
credits
U
اعتبار مالی
subsidies
U
کمکهای مالی
waxing
U
موم مالی
financial market
U
بازار مالی
mart
U
بازار مالی
fiscal year
U
دوره مالی
financier
U
متخصص مالی
financiers
U
متخصص مالی
financially
U
از نظر مالی
fiscal
U
سال مالی
slobbery
U
لجن مالی
financial year
U
سال مالی
financial years
U
سال مالی
fiscal year
U
سال مالی
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
scrabbles
U
دست مالی کردن
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
scrabble
U
دست مالی کردن
financial mission
U
هئیت مامورین مالی
anointment
U
روغن مالی تدهین
scrabbled
U
دست مالی کردن
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
roughest
U
دست مالی کردن
mud bath
U
گل مالی تن برای درمان
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
current income
U
درامد یک سال مالی
inuct
U
روغن مالی کردن
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
felt
U
نمد مالی کردن
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
rough
U
دست مالی کردن
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
tallow
U
پیه مالی کردن
aid package
U
بسته کمک مالی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
embrocate
U
روغن مالی کردن
to come into a property
U
مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
salvage
U
مالی را از خطرنجات دادن
means test
U
سنجش استطاعت مالی
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
salvaged
U
مالی را از خطرنجات دادن
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
spiel
U
شیره مالی کردن
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
salvages
U
مالی را از خطرنجات دادن
finance company
U
شرکت تامین مالی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
scrabbling
U
دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
U
ماست مالی کردن
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
anoint
U
روغن مالی کردن
anointing
U
روغن مالی کردن
anoints
U
روغن مالی کردن
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
financial accounts
حساب های مالی
salvaging
U
مالی را از خطرنجات دادن
Monetary systems.
U
سیستم های پولی ( مالی )
waxer
U
کسیکه موم مالی میکند
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
administrative(financial,legal)process.
U
جریان اداری (مالی .حقوقی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
deficit financing
U
اداره امور مالی با کسرموازنه
groped
U
دست مالی کورمالی کردن
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
jigger
U
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
financial data
U
اطلاعات مربوط به امور مالی
anele
U
تدهین یا روغن مالی کردن
gropes
U
دست مالی کورمالی کردن
groping
U
دست مالی کورمالی کردن
subsidies
U
مکهای مالی دولت , سوبسید
grope
U
دست مالی کورمالی کردن
bill
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
deficit financing
U
تامین مالی از راه کسر بودجه
bills
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financiers
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
in the hole
<idiom>
U
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant
U
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabble
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
homes
U
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
mergers
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
merger
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurator
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
bailout
U
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
procurators
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
home
U
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
industrial wealth
U
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
capital expenditure
U
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
consignee
U
کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
accountability
U
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
current budget
U
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
current expenditure
U
هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
She is comfortably off.
U
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
We've never had it so good.
<idiom>
U
وضع
[مالی]
ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
functional finance
U
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
I am pinched for money.
U
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com