English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inductive reasoning U استدلال استقرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inductive U استقرایی
aposteriori U استقرایی
apriority U استقرایی
a posteriori U استقرایی
deductive U استقرایی یا قیاسی
inductive method U روش استقرایی
apriori U ازعلت به معلول پی بردن استقرایی
argument U استدلال
arguments U استدلال
reasoning U استدلال
inferring one thing from another U استدلال
ratiocination U استدلال
argumentum U استدلال
argumentation U استدلال
logic U استدلال
syllogistic reasoning U استدلال قیاسی
idolism U استدلال غلط
idoliom U استدلال غلط
analogical reasoning U استدلال سنجشی
ratiocinate U استدلال کردن
paralogism U استدلال غلط
discursively U ازروی استدلال
acatalepsia U استدلال پریشی
circular reasoning U استدلال دوری
adducible U قابل استدلال
affective reasoning U استدلال عاطفی
analogical reasoning U استدلال قیاسی
logical reasoning U استدلال منطقی
paralogia U استدلال پریشی
ratiocinator U استدلال کننده
deductive reasoning U استدلال قیاسی
arguing U استدلال کردن
argues U استدلال کردن
argued U استدلال کردن
thoughts U استدلال تفکر
thought U استدلال تفکر
proponent U استدلال کننده
argue U استدلال کردن
reasoning test U ازمون استدلال
reasoner U استدلال کننده
reasons U استدلال کردن
reason U استدلال کردن
proponents U استدلال کننده
reasoning ability U توانایی استدلال
parity of reasoning U قیاس یا شباهت استدلال
devil's advocate <idiom> U [ارائه استدلال مخالف]
notionalist U هواخواه استدلال نظری
a priori U استدلال پیش سوی
theorises U استدلال نظری کردن
dunces U استدلال کننده موشکاف
dunce U استدلال کننده موشکاف
theorist U طرفدار استدلال نظری
theorized U استدلال نظری کردن
theorizes U استدلال نظری کردن
theorizing U استدلال نظری کردن
theorize U استدلال نظری کردن
analogist U قیاس و استدلال کننده
objections U مخالفت استدلال مخالف
objection U مخالفت استدلال مخالف
theorists U طرفدار استدلال نظری
theorising U استدلال نظری کردن
theorised U استدلال نظری کردن
arguing U دلیل اوردن استدلال کردن
prove U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argue U دلیل اوردن استدلال کردن
argues U دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry U استدلال غلط وغیر منطقی
argued U دلیل اوردن استدلال کردن
fallacy U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
refutation U اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorise [about something] [British E] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
out argue U در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
fallacies U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
boomerange U دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
We shall be reasoning on the grounds that. . U روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
sound [arguments, data, figures] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
deictic U بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
free thinkers U افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
reductive ad absurdum U روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
intuitionalism U عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionism U عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
fallacy of composition U استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
rationalism U سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize U پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
theorization U تحقیقات نظری استدلال نظری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com