Perdic | استثمار کارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (6 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	exploitation of labor U	استثمار کارگر

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	exploitation U	استثمار
	gandey dancer U	کارگر فصلی کارگر سیار
	exploiters U	استثمار کننده
	exploited U	استثمار شده
	exploiter U	استثمار کننده
	exploits U	استثمار کردن
	exploit U	استثمار کردن
	exploiting U	استثمار کردن
	exploited class U	طبقه استثمار شده
	exploiting class U	طبقه استثمار کننده
	exploitation U	بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
	exploit U	استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
	exploiting U	استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
	exploits U	استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
	labors U	کارگر
	workpeople U	کارگر
	labourer U	کارگر
	laborers U	کارگر
	workmen U	کارگر
	labour U	کارگر
	laborer U	کارگر
	labored U	کارگر
	shopman U	کارگر
	workwoman U	زن کارگر
	workwoman U	کارگر زن
	employee U	کارگر
	labourers U	کارگر
	effective U	کارگر
	operatives U	کارگر
	operative U	کارگر
	active U	کارگر
	employe U	کارگر
	joss U	سر کارگر
	workman U	کارگر
	worker U	کارگر
	craftsman assistant U	کارگر
	master workman U	سر کارگر
	cooly U	کارگر
	workingman U	کارگر
	telling U	کارگر
	shoveler U	کارگر بیل زن
	shovelbill U	کارگر بیل زن
	shovelman U	کارگر بیل زن
	skilled labour U	کارگر ماهر
	skilled worker U	کارگر ماهر
	slave ant U	مورچه کارگر
	unskilled labor U	کارگر غیرماهر
	unskilled worker U	کارگر ساده
	seasonal worker U	کارگر فصلی
	farmhand U	کارگر مزرعه
	reacher U	کارگر نخ تاب
	lay off U	تعلیق کارگر
	laboring class U	طبقه کارگر
	road maker U	کارگر راه
	labor party U	حزب کارگر
	labor U	حزب کارگر
	labor U	کارگر عمله
	journey man U	کارگر مزدور
	hodcarrier U	کارگر ناوه کش
	furnace man U	کارگر کوره
	munitioneer U	کارگر زرادخانه
	outworker U	کارگر ازاد
	piler U	کارگر شمعکوب
	mealmen U	کارگر اسیاب
	labour day U	روز کارگر
	migrant worker U	کارگر مهاجر
	farm hand U	کارگر مزرعه
	dairymaids U	کارگر لبنیاتی
	dairymaid U	کارگر لبنیاتی
	workpeople U	طبقه کارگر
	workingman U	ازطبقه کارگر
	working man U	کارگر افزارمند
	workfolks U	جماعت کارگر
	workfolk U	جماعت کارگر
	work force U	تعداد کارگر
	farm hands U	کارگر مزرعه
	stable-boy U	کارگر اصطبل
	coalminer U	کارگر معدن
	charge hand U	کارگر معمولی
	steelworkers U	کارگر پولادسازی
	steelworker U	کارگر پولادسازی
	stable-boys U	کارگر اصطبل
	unskilled worker U	کارگر غیرمتخصص
	navvies U	کارگر ساده
	proletariat U	طبقه کارگر
	proletariat U	کارگر ورنجبر
	journeymen U	کارگر متخصص
	journeymen U	کارگر ماهر
	journeymen U	کارگر مزدور
	journeyman U	کارگر متخصص
	journeyman U	کارگر مزدور
	labour U	حزب کارگر
	leaven U	عامل کارگر
	longshoremen U	کارگر اسکله
	longshoreman U	کارگر اسکله
	swotting U	کارگر زحمتکش
	swotted U	کارگر زحمتکش
	swots U	کارگر زحمتکش
	swot U	کارگر زحمتکش
	leavens U	عامل کارگر
	leavening U	عامل کارگر
	labour U	کارگر عمله
	labors U	حزب کارگر
	labors U	کارگر عمله
	dockers U	کارگر لنگرگاه
	dockers U	کارگر بارانداز
	docker U	کارگر لنگرگاه
	docker U	کارگر بارانداز
	workings U	کارگر طرزکار
	working U	کارگر طرزکار
	craftsman U	کارگر ماهر
	craftsmen U	کارگر ماهر
	labored U	حزب کارگر
	labored U	کارگر عمله
	working classes U	طبقه کارگر
	working class U	طبقه کارگر
	May Day U	روز کارگر
	labourparty U	حزب کارگر
	Labour Party U	حزب کارگر
	journeyman U	کارگر ماهر
	accommodator U	کارگر کمکی
	refiners U	کارگر پالایشگاه
	refiner U	کارگر پالایشگاه
	common labour U	کارگر عمومی
	day labourer U	کارگر روزمزد
	day laborer U	روز کارگر
	daysman U	کارگر روزمزد
	brain worker U	کارگر مغزی
	navvy U	کارگر ساده
	date labourer U	کارگر روزمزد
	casual labour U	کارگر اتفاقی
	work people U	کارگران طبقه کارگر
	workmanly U	شایسته کارگر خوب
	unskilled worker U	کارگر غیر ماهر
	unskilled worker U	کارگر غیر متخصص
	working paper U	ورقهء استخدام کارگر
	luggie U	کارگر سنگ شکن
	gandey dancer U	کارگر راه اهن
	laundryman U	کارگر لباسشوی مرد
	he is short of hands U	کارگر کافی ندارد
	building craftsman U	کارگر ماهر ساختمانی
	horizontal labor mobility U	تحرک افقی کارگر
	grisette U	دختر کارگر فرانسوی
	inflow of labor U	جریان ورود کارگر
	brain worker U	کارگر ذهنی روشنفکر
	journey man U	شاگرد یا کارگر روزمزد
	workmanlike U	شایسته کارگر خوب
	effectively U	بطور موثر یا کارگر
	wright U	کارگر سازنده نجار
	stevedore U	کارگر بار انداز
	stevedores U	کارگر بار انداز
	man hour U	یک ساعت کار یک کارگر
	industrial relations U	روابط کارگر وکارفرما
	railroader U	کارگر راه اهن
	quarryman U	کارگر کان سنگ
	quarryman U	کارگر معدن سنگ
	quarrier U	کارگر معدن سنگ
	potman U	کارگر اسفالت ساز
	pkeman U	کارگر کلنگ دار
	pitman U	کارگر درون معدن
	navvy U	کارگر غیر ماهر
	penetratingly U	بطور نافذ کارگر
	outworker U	کارگر خارج ازخانه
	navvy U	کارگر کارهای خاکی
	navvies U	کارگر کارهای خاکی
	blackleg U	کارگر اعتصاب شکن
	underutilization of labor U	کم بهره گیری از کارگر
	cordwainer U	کارگر چرم ساز
	day laborer U	کارگر روز مزد
	submariner U	کارگر زیر دریایی
	exploitation of labor U	بهره کشی کارگر
	blacklegs U	کارگر اعتصاب شکن
	deckhand U	کارگر عرشه کشتی
	proletarian U	عضو طبقه کارگر
	proletarian U	کارگر وابسته بکارگر
	navvies U	کارگر غیر ماهر
	semi skilled worker U	کارگر نیمه ماهر
	time out U	ساعت غیبت کارگر
	profit-sharing U	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
	hewer U	کارگر معدن زغال سنگ
	working class U	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
	profit sharing U	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
	dishwashers U	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
	dishwasher U	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
	working classes U	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
	barker U	کارگر یا ماشینی که پوست میکند
	The working (middle,upper)class. U	طبقه کارگر (متوسط بالا )
	roustabout U	کارگر اسکله یا بندر گاه
	to sweat workers U	کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
	agricultural labor productivity U	بهره دهی کارگر کشاورزی
	quarryman U	کارگر معدن معدنچی سنگ کن
	take on U	گرفتن کارگر هیاهو کردن
	marxist economics U	نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
	caucuses U	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
	A bad workman always blames his tools. <proverb> U	کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
	caucus U	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
	spinner U	عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
	work load U	مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
	finding U	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
	rollman U	کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده