English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
handier U استاد در کارخود
handiest U استاد در کارخود
handy U استاد در کارخود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take the consequence U به نتیجه کارخود تن دردادن
to lie low U در باب کارخود خاموش بودن
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
maestros U استاد
instructors U استاد
instructor U استاد
craftsmaster U استاد
adept U استاد
skilful U استاد
professor U استاد
professors U استاد
wright U استاد
maestro U استاد
master workman U استاد کار
master off U استاد شمشیربازی
past master U استاد پیشین
past masters U استاد پیشین
past masters U استاد قدیمی
adjoint U معاون استاد
chess master U استاد شطرنج
tutored U استاد راهنما
tutor U استاد راهنما
masters U استاد شطرنج
elaborates U ساخت استاد
tutors U استاد راهنما
master U استاد شطرنج
masters U ارباب استاد
elaborated U ساخت استاد
mastered U استاد شطرنج
mastered U ارباب استاد
elaborate U ساخت استاد
elaborating U ساخت استاد
past master U استاد قدیمی
master U ارباب استاد
philologist U استاد زبان شناسی
grandmasters U استاد بزرگ شطرنج
grandmaster U استاد بزرگ شطرنج
analysts U استاد تجزیه روانکاو
analyst U استاد تجزیه روانکاو
practice makes perfect U کارکن تا استاد شوی
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
To be a master of ones craft. U درفن خود استاد بودن
he is a past master in U او در استاد یا کهنه کار است
international master U استاد بین المللی شطرنج
donnish U وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
black belt U کمربند سیاه استاد جودو
black belts U کمربند سیاه استاد جودو
As a university professor , his performance stank. U طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
The professor stepped into the classroom. U استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
dons U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
to live in U پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
don U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donned U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donning U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
Freemason U [استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
school doctor U استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
Mohtasham design U طرح محتشمی [اینگونه طرح ها منسوب به استاد محتشم کاشانی بافنده مشهور کاشان می باشد.]
coached U کمک مربی کمک استاد
coaches U کمک مربی کمک استاد
coach U کمک مربی کمک استاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com