Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
injudiciously
U
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly
U
ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially
U
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly
U
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pusillanimously
U
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly
U
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
U
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
craftsmaster
U
استاد
instructors
U
استاد
professor
U
استاد
maestros
U
استاد
instructor
U
استاد
professors
U
استاد
wright
U
استاد
maestro
U
استاد
skilful
U
استاد
adept
U
استاد
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
handy
U
استاد در کارخود
adjoint
U
معاون استاد
tutors
U
استاد راهنما
tutored
U
استاد راهنما
past master
U
استاد قدیمی
tutor
U
استاد راهنما
handiest
U
استاد در کارخود
past master
U
استاد پیشین
past masters
U
استاد پیشین
past masters
U
استاد قدیمی
elaborate
U
ساخت استاد
elaborated
U
ساخت استاد
elaborates
U
ساخت استاد
master workman
U
استاد کار
elaborating
U
ساخت استاد
master
U
ارباب استاد
master
U
استاد شطرنج
mastered
U
ارباب استاد
mastered
U
استاد شطرنج
handier
U
استاد در کارخود
chess master
U
استاد شطرنج
masters
U
استاد شطرنج
masters
U
ارباب استاد
master off
U
استاد شمشیربازی
philologist
U
استاد زبان شناسی
practice makes perfect
U
کارکن تا استاد شوی
analyst
U
استاد تجزیه روانکاو
analysts
U
استاد تجزیه روانکاو
grandmasters
U
استاد بزرگ شطرنج
grandmaster
U
استاد بزرگ شطرنج
black belt
U
کمربند سیاه استاد جودو
black belts
U
کمربند سیاه استاد جودو
As a university professor , his performance stank.
U
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
regius professor
U
استاد منصوب ازطرف پادشاه
he is a past master in
U
او در استاد یا کهنه کار است
international master
U
استاد بین المللی شطرنج
To be a master of ones craft.
U
درفن خود استاد بودن
donnish
U
وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
to live in
U
پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
don
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
dons
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
The professor stepped into the classroom.
U
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
donned
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donning
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
Freemason
U
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
following my lead
U
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
ill informed
U
بی اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
know how
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
information
U
اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
awareness
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
notification
U
اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
intelligence
U
اطلاع
advice
U
اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
well-read
U
با اطلاع
well read
U
با اطلاع
versed
U
با اطلاع
conizance
U
اطلاع
datum
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
warning
U
اطلاع
consciousness
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
notice
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
word
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
communication
U
اطلاع
unadvised
U
بدون اطلاع
noticing
U
توجه اطلاع
advice note
U
یادداشت اطلاع
informatics
U
اطلاع رسانی
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
prospectuses
U
اطلاع نامه
report
U
اطلاع دادن
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
reported
U
اطلاع دادن
reports
U
اطلاع دادن
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
global knowledge
U
اطلاع سراسری
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
prospectus
U
اطلاع نامه
notified
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
inking
U
اطلاع مختصر
tip off
U
اطلاع نهانی
misknow
U
بی اطلاع بودن از
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
information
U
اطلاع دادن
tip-offs
U
اطلاع نهانی
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
letter of a
U
اطلاع نامه
notices
U
توجه اطلاع
notify
U
اطلاع دادن
notifying
U
اطلاع دادن
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
tip-off
U
اطلاع نهانی
precognition
U
اطلاع قبلی
from
U
ازروی
Mohtasham design
U
طرح محتشمی
[اینگونه طرح ها منسوب به استاد محتشم کاشانی بافنده مشهور کاشان می باشد.]
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
messages
U
حجم اطلاع مشخص
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
let me know
U
بمن اطلاع دهید
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
message
U
حجم اطلاع مشخص
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
childishly
U
ازروی بچگی
subtly
U
ازروی زیرکی
blamelessly
U
ازروی بی گناهی
flippantly
U
ازروی سبکی
ill humouredly
U
ازروی بد خویی
pessimistically
U
ازروی بد بینی
inadequately
U
ازروی بی کفایتی
brotherly
U
ازروی دوستی
headily
U
ازروی خودسری
basely
U
ازروی پستی
inquisitively
U
ازروی کنجکاوی
insesately
U
ازروی بی عاطفگی
empirically
U
ازروی شارلاتانی
irreverently
U
ازروی بی حرمتی
irresolutely
U
ازروی بی تصمیمی
by i
U
ازروی ندانستگی
joyfully
U
ازروی خوشحالی
rakishly
U
ازروی هرزگی
irreligiously
U
ازروی بی دینی
irefully
U
ازروی تندی
blunderingly
U
ازروی اشتباه
puerilely
U
ازروی بچگی
heretically
U
ازروی فسادعقیده
hurry scurry
U
ازروی دستپاچگی
glaringly
U
ازروی خودنمائی
economically
U
ازروی اقتصاد
lightly
U
ازروی بی علاقگی
despondently
U
ازروی افسردگی
despondingly
U
ازروی افسردگی
stupidly
U
ازروی نادانی
indelicately
U
ازروی بی نزاکتی
indecisively
U
ازروی دو دلی
inefficiently
U
ازروی بی عرضگی
indecently
U
ازروی بی شرمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com