Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
expertize
U
استادانه قضاوت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
judges
U
قضاوت کردن
jurisdiction
U
قضاوت کردن
justifying
U
قضاوت کردن
justify
U
قضاوت کردن
pass a judgement
U
قضاوت کردن
justifies
U
قضاوت کردن
advise
قضاوت کردن
judging
U
قضاوت کردن
judged
U
قضاوت کردن
judge
U
قضاوت کردن
forjudge
U
از پیش قضاوت کردن
forejudge
U
از پیش قضاوت کردن
err
U
بغلط قضاوت کردن
errs
U
بغلط قضاوت کردن
erred
U
بغلط قضاوت کردن
to hold the scales even
U
بی طرفانه قضاوت کردن
prejudging
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
advises
U
قضاوت کردن پند دادن
advising
U
قضاوت کردن پند دادن
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
scrawls
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
can't see the forest for the trees
<idiom>
U
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
skillful Šetc
U
استادانه
ingeniously
U
استادانه
artful
U
استادانه
skilful
U
استادانه
deft
U
استادانه
masterly
U
استادانه
skifully
U
استادانه
scholastical
U
استادانه
scholastic
U
استادانه
proficiently
U
استادانه
elaborately
U
استادانه
skilfully
U
استادانه
expertly
U
استادانه
handily
U
استادانه
elaborated
U
استادانه ساختن
elaborate
U
استادانه ساختن
workmanlike
U
استادانه ماهرانه
professorial
U
استادانه استادوار
d. touch
U
دستکاری استادانه
mesterpiece
U
کار استادانه
elaborates
U
استادانه ساختن
elaborating
U
استادانه ساختن
elaborating
U
استادانه درست شده
elaborate
U
استادانه درست شده
elaborates
U
استادانه درست شده
elaborated
U
استادانه درست شده
preceptorial
U
استادانه وابسته به اموزگاری یامربی
judgeship
U
قضاوت
arret
U
قضاوت
judgement
U
قضاوت
judgements
U
قضاوت
jurisdication
U
قضاوت
judgments
U
قضاوت
judgment
U
قضاوت
verdicts
U
قضاوت
verdict
U
قضاوت
adjudication
U
قضاوت
benches
U
مسند قضاوت
value judgements
U
قضاوت ارزشی
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت استثنایی
decreeing
U
قضاوت تصویبنامه
jurisdication
U
حق قضاوت قلمرو
formal logic
U
قضاوت سطحی
decree
U
قضاوت تصویبنامه
decrees
U
قضاوت تصویبنامه
sentence
U
رای قضاوت
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت کنسولی
equanimity
U
قضاوت منصفانه
sentencing
U
رای قضاوت
decreed
U
قضاوت تصویبنامه
comparative judgement
U
قضاوت تطبیقی
bench
U
مسند قضاوت
value judgement
U
قضاوت ارزشی
absolute judgment
U
قضاوت مطلق
witting
U
هوش قضاوت
judicable
U
قابل قضاوت
sentences
U
رای قضاوت
view
U
چشم انداز قضاوت
viewed
U
چشم انداز قضاوت
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
views
U
چشم انداز قضاوت
judgments
U
رای دادگاه قضاوت
judgements
U
رای دادگاه قضاوت
viewing
U
چشم انداز قضاوت
measurement
U
روش قضاوت چیزی
bet on the wrong horse
<idiom>
U
قضاوت اشتباه درموردچیزی
prejudgment
U
قضاوت قبل از وقوع
law of comparative judgement
U
قانون قضاوت تطبیقی
judgement
U
رای دادگاه قضاوت
tribunate
U
مقام یامسند قضاوت
uncharitable
U
سخت گیردر قضاوت
levelheaded
U
دارای قضاوت صحیح
measurements
U
روش قضاوت چیزی
bench
U
کرسی قضاوت جای ویژه
judicious
U
دارای قوه قضاوت سلیم
benches
U
کرسی قضاوت جای ویژه
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
meier art judgement test
U
ازمون قضاوت هنری مایر
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
performances
U
روش قضاوت کارایی سیستم
performance
U
روش قضاوت کارایی سیستم
bencher
U
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
benches
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench
U
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
praetorian
U
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
Doom
U
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
judicature
U
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com