Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To collect (pack)the household goods.
U
اسباب خانه را جمع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
move in
U
به خانه تازه اسباب کشی کردن
Other Matches
pigenhole
U
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
U
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
honeycombs
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycomb
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
disfurnish
U
بی اسباب کردن
honey comb
U
خانه خانه کردن
move house
U
اسباب کشی کردن
moves
U
اسباب کشی کردن
conspiratress
U
اسباب چینی کردن
to form a plot
U
اسباب چینی کردن
move
U
اسباب کشی کردن
moved
U
اسباب کشی کردن
to shift to the new building
U
اسباب کشی کردن
move
U
اسباب کشی کردن تکان
moved
U
اسباب کشی کردن تکان
mounting
U
اسباب سوار شدن یا کردن
moves
U
اسباب کشی کردن تکان
piloted
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
to move in
U
بخانه تازه اسباب کشی کردن
pilot
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
lady help
U
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
it is but a step to my house
U
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
U
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
tackling
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tricotine
U
پارچه زبر لباسی خانه خانه
homebody
U
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
toft
U
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
houndstooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
hound's tooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
langrage
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
pedrail
U
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
Honey comb design
U
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
dishouse
U
بی خانه کردن
weigh house
U
قپاندار خانه ترازودار خانه
cellular
U
لانه زنبوری خانه خانه
bagnio
U
فاحشه خانه جنده خانه
garde manger
U
سرد خانه اشپز خانه
To rent(lease) a house.
U
خانه ای رااجاره کردن
to bring to ruin
U
خانه خراب کردن
houseclean
U
خانه راتمیز کردن
to do up
U
خانه خراب کردن
houseclean
U
خانه تکانی کردن
keep house
U
خانه داری کردن
upholster
U
مبلمان کردن خانه
housekeep
U
خانه داری کردن
to keep house
U
خانه داری کردن
graticule
U
چهار خانه کردن
pages
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
paged
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
page
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
to repair the roof
U
بام
[خانه]
را تعمیر کردن
garotte
U
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garrote
U
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
To vacate a house.
U
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
to go to
U
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
to go away
U
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
ranges
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
U
یک خانه یا تعدادی خانه
range
U
یک خانه یا تعدادی خانه
the house is in my possession
U
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
traps
U
اسباب
doodads
U
اسباب
doodad
U
اسباب
accouterment
U
اسباب
free hand
U
بی اسباب
rigging
U
اسباب
apparatus
U
اسباب
tackling
U
اسباب
fixings
U
اسباب
things
U
اسباب
rig
U
اسباب
rigged
U
اسباب
rigs
U
اسباب
tool
U
اسباب
free handed
U
بی اسباب
devices
U
اسباب
device
U
اسباب
remover
U
اسباب کش
removers
U
اسباب کش
apparel
U
اسباب
gadget
U
اسباب
gadgets
U
اسباب
mountings
U
اسباب
geap
U
اسباب
freehand
U
بی اسباب
dixings
U
اسباب
outfit
U
اسباب
appliance
U
اسباب
instrumentally
U
با اسباب
articles
U
اسباب
article
U
اسباب
outfits
U
اسباب
appliances
U
اسباب
lash up
U
اسباب
tackle
U
اسباب
whigmaleerie
U
اسباب
whigmaleery
U
اسباب
instrument
U
اسباب
valuables
U
اسباب
tackled
U
اسباب
contraption
U
اسباب
contrivance
U
اسباب
contrivances
U
اسباب
tackles
U
اسباب
contraptions
U
اسباب
kits
U
اسباب کار
inconveniences
U
اسباب زحمت
toys
U
اسباب بازی
implemented
U
اسباب اجراء
impedimenta
U
اسباب تاخیرحرکت
inhalator
U
اسباب استنشاق
purofier
U
اسباب پاک کن
inconveniencing
U
اسباب زحمت
dumbbells
U
اسباب ورزشی
geared
U
اسباب لوازم
dumbbell
U
اسباب ورزشی
gear
U
اسباب لوازم
appurtenance
U
اسباب جهاز
moves
U
اسباب کشی
slides
U
اسباب لغزنده
appliances
U
اسباب کار
inconvenienced
U
اسباب زحمت
slide
U
اسباب لغزنده
conspiracy
U
اسباب چینی
gears
U
اسباب لوازم
plaything
U
اسباب بازی
implements
U
اسباب اجراء
implement
U
اسباب اجراء
drags
U
اسباب لایروبی
conspiracies
U
اسباب چینی
rectifier
U
اسباب تقطیر
inconvenience
U
اسباب زحمت
toy
U
اسباب بازی
drag
U
اسباب لایروبی
implementing
U
اسباب اجراء
dragged
U
اسباب لایروبی
utensil
U
وسایل اسباب
malice
U
اسباب چینی
utensils
U
وسایل اسباب
appliance
U
اسباب کار
trocar
U
اسباب بزل
resonator
U
اسباب ارتعاش
furniture
U
سامان اسباب
caboodle
U
اسباب سفر
military device
U
اسباب ارتشی
playthings
U
اسباب بازی
fittings and fixtures
U
اسباب و اثاثه
tools
U
اسباب کار
fishing gear
U
اسباب ماهیگیری
(be) put out
<idiom>
U
اسباب زحمت
discommodity
U
اسباب زحمت
crimper
U
اسباب فردادن مو
exerciser
U
اسباب ورزش
causes of revelation
U
اسباب نزول
move
U
اسباب کشی
enginery
U
اسباب جنگی
thing
U
اسباب دارایی
stamper
U
اسباب کوبیدن
paraphernalia
U
اسباب لوازم
kit
U
اسباب کار
spared
U
اسباب یدکی
engine
U
موتور اسباب
spare
U
اسباب یدکی
moved
U
اسباب کشی
Luggage
U
اسباب و اثاثیه
encumbrance
U
اسباب زحمت گرفتاری
to put to inconvenience
U
اسباب زحمت شدن
coffee roaster
U
اسباب بودادن قهوه
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
equipage
U
اسباب و لوازم جنگی
encumbrances
U
اسباب زحمت گرفتاری
charge coupled device
U
اسباب تزویج علامت
luggage van
U
واگن اسباب و اثاثیه
mathematical instrument
U
اسباب نگاره کشی
this luggage
U
این اسباب و اثاثیه
encumber
U
اسباب زحمت شدن
apparatus
U
اسباب و وسایل ژیمناستیک
encumbered
U
اسباب زحمت شدن
lay out
U
اسباب خرده ریز
powder puffs
U
اسباب پودر زنی
dentifactor
U
اسباب دندان سازی
partitions
U
وسیله یا اسباب تفکیک
encumbering
U
اسباب زحمت شدن
powder puff
U
اسباب پودر زنی
encumbers
U
اسباب زحمت شدن
partition
U
وسیله یا اسباب تفکیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com