Total search result: 201 (42 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
gas fittings U |
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
to prospect for gold U |
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن |
 |
 |
metronome U |
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق |
 |
 |
hemacytometer U |
اسبابی برای شمارش گویچههای خون |
 |
 |
metronomes U |
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق |
 |
 |
dichroscope U |
اسبابی برای ازمایش بلورهای دورنگ نما |
 |
 |
swing bar U |
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه |
 |
 |
skiascope U |
اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه |
 |
 |
gimbals U |
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود |
 |
 |
swing bell U |
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه |
 |
 |
humidistat U |
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی |
 |
 |
gimbal ring U |
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود |
 |
 |
indexing U |
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن |
 |
 |
to induct into a seat U |
در جایی برقرار کردن |
 |
 |
stand clear U |
جایی را ترک کردن |
 |
 |
an active volcano U |
اتشفشان در حال کار یاروشن |
 |
 |
to stay away from something U |
اجتناب کردن از چیزی یا جایی |
 |
 |
lomomote U |
از جایی بجایی حرکت کردن |
 |
 |
to skive off early [British English] U |
با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن |
 |
 |
to decamp U |
با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن |
 |
 |
to retire from [to] a place U |
از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن] |
 |
 |
bone-house U |
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان] |
 |
 |
to ride on the bus U |
سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی] |
 |
 |
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U |
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است. |
 |
 |
to scramble for something U |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
 |
 |
commandeering U |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
 |
 |
commandeered U |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
 |
 |
commandeer U |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
 |
 |
stripping U |
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن |
 |
 |
commandeers U |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
 |
 |
flavourings U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavoring U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavouring U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavorings U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
pre engage U |
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن |
 |
 |
line up <idiom> U |
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن |
 |
 |
overhauling U |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
 |
 |
overhauled U |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
 |
 |
overhaul U |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
 |
 |
to pine for home U |
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن |
 |
 |
overhauls U |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
 |
 |
jig U |
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما |
 |
 |
degausser U |
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن |
 |
 |
arm U |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
 |
 |
jigs U |
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما |
 |
 |
put up U |
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن |
 |
 |
put-up U |
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن |
 |
 |
potatoes and point U |
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
 |
 |
bread and point U |
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
 |
 |
intubation U |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |
 |
 |
liberal education U |
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای |
 |
 |
auto U |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
 |
 |
personal U |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
 |
 |
autos U |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
 |
 |
serviced U |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
 |
 |
service U |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
 |
 |
turnaround time U |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
 |
 |
diagnostics U |
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن |
 |
 |
to vote plump U |
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد |
 |
 |
weight belt U |
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر |
 |
 |
compressive strength U |
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد |
 |
 |
conferencing U |
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن |
 |
 |
skimming U |
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش |
 |
 |
ikon U |
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع |
 |
 |
booking U |
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن |
 |
 |
bookings U |
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن |
 |
 |
timed U |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
 |
 |
times U |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
 |
 |
time U |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
 |
 |
to send round the hat U |
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن |
 |
 |
cash in <idiom> U |
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول |
 |
 |
drencher U |
اسبابی که با ان دوابجانوران میخوارانند |
 |
 |
B register U |
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود |
 |
 |
leaders U |
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود |
 |
 |
leader U |
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود |
 |
 |
aeroscope U |
اسبابی که غباروذرات هواراجمع میکنند |
 |
 |
phonendoscope U |
اسبابی که بوسیله ان صداهای کوچک |
 |
 |
deleting U |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
 |
 |
deletes U |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
 |
 |
deleted U |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
 |
 |
delete U |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
 |
 |
vetoes U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
vetoed U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
veto U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
vetoing U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
houses U |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
 |
 |
house U |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
 |
 |
housed U |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
 |
 |
universal U |
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود |
 |
 |
myocardiograph U |
اسبابی که حرکات قلب راترسیم میکند |
 |
 |
inhalator U |
اسبابی که با ان بخاری رادرشش فرو برند |
 |
 |
trigonometer U |
اسبابی که با ان سه گوشهای راست گوشه رامیسنجند |
 |
 |
turnspit U |
اسبابی که سیخ کباب را روی اتش میچرخاند |
 |
 |
corer U |
اسبابی که سیب یامیوه دیگر راازتخمدان ان جدامیکند |
 |
 |
pulper U |
اسبابی که دانههای قهوه رابان مغز می کنند |
 |
 |
durometer U |
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند |
 |
 |
fanner U |
غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن |
 |
 |
eidograph U |
اسبابی که بوسیله ان نقشه ایرابهرمقیاسی بخواهندبزرگ وکوچک میک |
 |
 |
dioptometer U |
اسبابی که قدرت تطابق وانکسار چشم را اندازه می گیرد |
 |
 |
for doing it U |
برای کردن ان |
 |
 |
phonopore U |
اسبابی که بوسیله ان مخابرات تلفنی را ازتوی سیم تلگراف می گذراند |
 |
 |
transmissions U |
سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود |
 |
 |
transmission U |
سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود |
 |
 |
eudiometer U |
اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود |
 |
 |
winterize U |
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن |
 |
 |
to grub about U |
زیر و رو کردن [برای] |
 |
 |
enable U |
تهیه کردن برای |
 |
 |
in orders to make it easiter U |
برای اسان تر کردن ان |
 |
 |
in order to prevent U |
برای جلوگیری کردن |
 |
 |
to grub U |
جستجو کردن [برای] |
 |
 |
enables U |
تهیه کردن برای |
 |
 |
so as to quiet him U |
برای ارام کردن او |
 |
 |
to grub about U |
جستجو کردن [برای] |
 |
 |
to fit with U |
اماده کردن برای |
 |
 |
to prospect [for] U |
جستجو کردن [برای] |
 |
 |
enabling U |
تهیه کردن برای |
 |
 |
to grub U |
زیر و رو کردن [برای] |
 |
 |
prone to do something |
آماده کردن برای |
 |
 |
to mumble [away] to oneself U |
برای خودشان من من کردن |
 |
 |
the proper time to do a thing U |
برای کردن کاری |
 |
 |
enabled U |
تهیه کردن برای |
 |
 |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
 |
 |
respirator U |
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند |
 |
 |
light trap U |
اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند |
 |
 |
panopticon U |
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود |
 |
 |
gimmicks U |
اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود |
 |
 |
gimmick U |
اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود |
 |
 |
respirators U |
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند |
 |
 |
unmew U |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
 |
 |
gag U |
مانع فراهم کردن برای |
 |
 |
to butter somebody up U |
برای کسی تملق کردن |
 |
 |
to hang on the rear U |
برای حمله دنبال کردن |
 |
 |
carry over <idiom> U |
برای بعد نگهداری کردن |
 |
 |
to take pity on any one U |
برای کسی دلسوزی کردن |
 |
 |
to butter somebody up U |
برای کسی چاپلوسی کردن |
 |
 |
higgle U |
برای سودجویی بحث کردن |
 |
 |
to provide for old age U |
برای پیری تهیه کردن |
 |
 |
the right way to do a thing U |
صحیح برای کردن کاری |
 |
 |
mnemonic U |
برای بار کردن در ثبات A |
 |
 |
tenderizing U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
tenderized U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
to pander to somebody's ego <idiom> U |
برای کسی چاپلوسی کردن |
 |
 |
bolster plate U |
صفحه برای مهار کردن |
 |
 |
tenderize U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
tenderising U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
tenderises U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
to go round U |
برای همه کفایت کردن |
 |
 |
warm up <idiom> U |
گرم کردن (برای بازی) |
 |
 |
forthcomming U |
اماده برای ارائه کردن |
 |
 |
prone to do something |
آماده برای کردن کاری |
 |
 |
bucket step U |
فیکس کردن پا برای استراحت |
 |
 |
tenderised U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
to underspend [on] U |
ناکافی خرج کردن [برای] |
 |
 |
to schmooze somebody U |
برای کسی چاپلوسی کردن |
 |
 |
gagged U |
مانع فراهم کردن برای |
 |
 |
tenderizes U |
برای ترد ونازک کردن ان |
 |
 |
to make room for a person U |
جا برای کسی باز کردن |
 |
 |
gagging U |
مانع فراهم کردن برای |
 |
 |
to save for retirement U |
برای بازنشستگی پس انداز کردن |
 |
 |
gags U |
مانع فراهم کردن برای |
 |
 |
to serve the city with water U |
اب برای شهر تهیه کردن |
 |
 |
to schmooze somebody U |
برای کسی تملق کردن |
 |
 |
to offer a reward [for] U |
عرضه کردن پاداشی [برای] |
 |
 |
clearance diving U |
شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی |
 |
 |
ciphers U |
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند. |
 |
 |
cipher U |
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند. |
 |
 |
cyphers U |
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند. |
 |
 |
interacting U |
برای عمل کردن روی یکدیگر |
 |
 |
pretty to look at [to watch] U |
زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن |
 |
 |
to raise the wind U |
پول برای مقصودی فراهم کردن |
 |
 |
to refuse somebody admittance to something U |
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن |
 |
 |
to seek somebody out U |
جستجو برای پیدا کردن کسی |
 |
 |
constitutionalize U |
برای بهداشت مزاج گردش کردن |
 |
 |
zamboni U |
دستگاه چهارچرخه برای صاف کردن یخ |
 |
 |
henpeck U |
سعی کردن برای تفوق یافتن |
 |
 |
to build up areputation U |
شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن |
 |
 |
assignment of space U |
تخصیص جا برای انبار کردن اماد |
 |
 |
to save for something U |
پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی |
 |
 |
sexualize U |
جنس برای چیزی تعیین کردن |
 |
 |
paints U |
رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه |
 |
 |
tassel U |
پارچه برای تمیز کردن تیر |
 |
 |
It is written for our benefit U |
نوشته کردن برای ما فایده دارد |
 |
 |
lay up <idiom> U |
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده |
 |
 |
to empower somebody to do something U |
کسی را برای کاری مخیر کردن |
 |
 |
to have a look round [around] the stores [American E] U |
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن |
 |
 |
interacted U |
برای عمل کردن روی یکدیگر |
 |
 |
to call somebody to [for] something U |
از کسی برای چیزی درخواست کردن |
 |
 |
interact U |
برای عمل کردن روی یکدیگر |
 |
 |
to have a look round [around] the shops [British E] U |
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن |
 |
 |
to save up for something U |
برای چیزی صرفه جویی کردن |
 |
 |
to fit a dress on somebody U |
جامه ای را برای کسی اندازه کردن |
 |
 |
make a run for it <idiom> U |
برای نجات جان فرار کردن |
 |
 |
martemper U |
حمام گرم برای سخت کردن |
 |
 |
crams U |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
 |
 |
to pair off U |
جفت کردن [برای کاری یا در جشنی] |
 |
 |
spoon-feed <idiom> U |
ساده کردن چیزی برای کسی |
 |
 |
to get a meat for a bird U |
برای مرغی جفت پیدا کردن |
 |
 |
winterization U |
اماده کردن برای کار در زمستان |
 |
 |
cramming U |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
 |
 |
crammed U |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
 |
 |
cram U |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
 |