Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cushily
U
اسان وبی دردسر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hassled
U
دردسر
headache
U
دردسر
hassle
U
دردسر
effortlessly
U
بی دردسر
todo
U
دردسر
in hot water
<idiom>
U
در دردسر
hassles
U
دردسر
aggro
U
دردسر
effortless
U
بی دردسر
hassling
U
دردسر
bothersome
U
پر دردسر
headaches
U
دردسر
cushier
U
بی دردسر
cushiest
U
بی دردسر
cushy
U
بی دردسر
straightforward
U
اسان
easier
U
اسان
easiest
U
اسان
degage
U
اسان
easy
U
اسان
facile
U
اسان
simplest
U
اسان
simpler
U
اسان
potty
U
اسان
potties
U
اسان
duck soup
U
اسان
eath
U
اسان
simple
U
اسان
cushy
U
اسان
easygoing
U
اسان
cushiest
U
اسان
cushier
U
اسان
make waves
<idiom>
U
ایجاد دردسر
agreat d. of trouble
U
دردسر زیاد
hot potato
U
مایهی دردسر
hot potatoes
U
مایهی دردسر
raise a hand
<idiom>
U
به دردسر انداختن
money for jam
<idiom>
U
پول بی دردسر
in the soup
<idiom>
U
در دردسر افتادن
mess up
<idiom>
U
به دردسر افتادن
problem-free
<adj.>
U
بدون دردسر
bothers
U
دردسر دادن
bothering
U
دردسر دادن
bothered
U
دردسر دادن
bother
U
دردسر دادن
inconveniencing
U
دردسر ناسازگاری
inconveniences
U
دردسر ناسازگاری
inconvenience
U
دردسر ناسازگاری
trouble-free
<adj.>
U
بدون دردسر
inconvenienced
U
دردسر ناسازگاری
psychic income
U
درامد بی دردسر
troublesome
<adj.>
U
دردسر آفرین
laxity
U
اسان گیری
light handed
U
اسان راحت
to sweep past
U
اسان رفتن
to roll on
U
اسان رفتن
to roll by
U
اسان رفتن
to ease off
U
اسان شدن
easygoing
U
اسان گیر
permissive
U
اسان گیر
facilitated
U
اسان کردن
facilitate
U
اسان کردن
lollipops
U
ضربه اسان
lollipop
U
ضربه اسان
easy
U
پاس اسان
easier
U
پاس اسان
euthanasia
U
مرگ اسان
soft loans
U
وام اسان
facilitates
U
اسان کردن
easiest
U
پاس اسان
permissiveness
U
اسان گیری
lenient
U
اسان گیر
soft loan
U
وام اسان
facilitating
U
اسان کردن
ask for trouble
<idiom>
U
دنبال دردسر گشتن
trachle
U
سبب خستگی یا دردسر
put (someone) out
<idiom>
U
ناراحت ،دردسر،اذیت
to be toast
[American E]
<idiom>
U
در دردسر بزرگی بودن
let sleeping dogs lie
<idiom>
[دنبال دردسر نگرد]
soft loans
U
وام بدون دردسر
soft loan
U
وام بدون دردسر
in orders to make it easiter
U
برای اسان تر کردن ان
duck soup
U
کار اسان وسهل
to take it easy
U
کار را اسان گرفتن
leniency
U
اسان گیری ارفاق
happy go lucky
U
اسان گذران بیمار
glides
U
سریدن اسان رفتن
glide
U
سریدن اسان رفتن
royal road
U
اسان ترین راه
glided
U
سریدن اسان رفتن
To get embroiled in something.
U
د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
incommode
U
ناراحت گذاردن دردسر دادن
to put anyone to t.
U
کسیرا دردسر یازحمت دادن
psychic income
U
درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
chippie
U
پرتاب اسان از زیر سبد
collar
U
کسب اسان امتیاز ضربه
collars
U
کسب اسان امتیاز ضربه
it promisews to be easy
U
امید میرود اسان باشد
it promisews to be easy
U
چنین مینماید که اسان است
mobility
U
انتقال اسان منابع تولید
laughter
U
مسابقه اسان برای بردن
kickable
U
اسان برای ضربه زدن با پا
it is very easily done
U
بسیار اسان انجام میگیرد
in orders that it may beeasier
U
برای اینکه اسان تر شود
to cause trouble for oneself
U
برای خود دردسر راه انداختن
nothing great is easy
U
هیچ کاری بزرگی اسان نیست
holeable
U
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
pie alley
U
مسیر اسان برای گوی اندازی
pick a cherry
U
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
friendliness
U
میزان اسان بودن کار باکامپیوتر یا برنامه
get into a row
U
مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
I didn't intend to involve you in this mess.
U
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری
[دردسر]
درگیر کنم.
cheesecakes
U
مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
break the wind
U
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
cheesecake
U
مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
U
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
pedrail
U
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
down line processor
U
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
to open a can of worms
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
setup
U
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
setl
U
زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
ten key pad
U
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
smalltalk
U
یک سیستم زبان و نرم افزارکه برای هر چه بیشتر اسان نمودن استفاده از کامپیوترتوسط افراد عامی طراحی شده است اسمال تاک
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
simplifying
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
U
اسان تر کردن مختصر کردن
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com