Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to come out of the woods
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be out of the woods
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the hump
[American]
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
valedictorian
U
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorians
U
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
at leisure
U
فارغ
heart whole
U
فارغ از عشق
love less
U
فارغ از عشق
graduation
U
فارغ التحصیلی
disengaged
U
فارغ خالی
to be through
U
فارغ شدن
to get through with
U
فارغ شدن از
alumnus
U
فارغ التحصیل
selfless
U
فارغ از خود
graduate
U
فارغ التحصیل
graduating
U
فارغ التحصیل
graduates
U
فارغ التحصیل
graduates
U
فارغ التحصیل شدن
incogitant
U
بی خیال فارغ البال
commencement
U
جشن فارغ التحصیلی
graduate
U
فارغ التحصیل شدن
graduating
U
فارغ التحصیل شدن
alumna
U
دختر یا زن فارغ التحصیل
captive state
U
گرفتاری
enthralment
U
گرفتاری
hot potatoes
U
گرفتاری
hot potato
U
گرفتاری
tanglement
U
گرفتاری
hassles
U
گرفتاری
hassle
U
گرفتاری
hassled
U
گرفتاری
nodus
U
گرفتاری
scraping
U
گرفتاری
scraped
U
گرفتاری
scrape
U
گرفتاری
assurances
U
گرفتاری
assurance
U
گرفتاری
entanglements
U
گرفتاری
entanglement
U
گرفتاری
involvement
U
گرفتاری
captivity
U
گرفتاری
hassling
U
گرفتاری
hitch
U
گرفتاری
scrapes
U
گرفتاری
hitched
U
گرفتاری
hitches
U
گرفتاری
hitching
U
گرفتاری
snarl
U
گرفتاری گوریدگی
snarled
U
گرفتاری گوریدگی
snarls
U
گرفتاری گوریدگی
constraint
U
قید گرفتاری
snarling
U
گرفتاری گوریدگی
addle
U
سختی گرفتاری
mire
U
لجن گرفتاری
jeopardy
U
گرفتاری حقوقی
On the occasion of the graduation ceremonies .
U
به منا سبت جشن فارغ التحصیلی
graduation
U
اخذ درجه فارغ التحصیل شدن
ado
U
پرمشغله بودن گرفتاری
plight
U
تعهد دادن گرفتاری
disembarrass
U
از گرفتاری خلاص کردن
encumbrances
U
اسباب زحمت گرفتاری
tangly
U
پر گرفتاری درهم وبرهم
encumbrance
U
اسباب زحمت گرفتاری
gaduate
U
لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
academist
U
عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
locomotor
U
دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
locomotory
U
دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
to put the kibsosh on any one
U
کسیرابوریاخاموش کردن کسیراشکست دادن وازدستش فارغ شدن
grunter
U
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
national educational computing conferenc
U
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
salutatorian
U
دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
mortarboards
U
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboard
U
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
I didn't intend to involve you in this mess.
U
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری
[دردسر]
درگیر کنم.
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .
U
اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
gaduate
U
مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com