English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unfrock U از کسوت روحانی خارج شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defrock U خلع کسوت روحانی کردن
disfrock U ازکسوت روحانی خارج شدن
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
liveried U در کسوت
aces U پیش کسوت
ace U پیش کسوت
garb U کسوت فاهر
ringmasters U پیش کسوت
protagonist U پیش کسوت
protagonists U پیش کسوت
ringmaster U پیش کسوت
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
unwordly U روحانی
unworldly U روحانی
anagogic U روحانی
sacred U روحانی
unfrocked U روحانی
clergyman U روحانی
spiritual U روحانی
ethereal U روحانی
clergymen U روحانی
heavenly U روحانی
marabou U روحانی
marabout U روحانی
spiritually U روحانی
spiritualist U روحانی
spiritualists U روحانی
herdsman U روحانی
etherean U روحانی
herdsmen U روحانی
lay U غیر روحانی
copartnership U ردای روحانی
pastorate U پیشوایی روحانی
charisma U جذبه روحانی
hymns U سرود روحانی
spiritual U روحانی معنوی
hymn U سرود روحانی
pater U پدر روحانی
prelacy U حکومت روحانی
padre U پدر روحانی
hierarch U رئیس روحانی
spiritualize U روحانی کردن
lays U غیر روحانی
heavenliness U روحانی الوهیت
padres U پدر روحانی
etherealize U روحانی کردن
spirilual nutriment U غذای روحانی
laywoman U زن غیر روحانی
residentiary U روحانی مقیم
perdition U مرگ روحانی
spirituality U عالم روحانی
pastors U پیشوای روحانی
temporal U غیر روحانی
pastor U پیشوای روحانی
gnosticism U فلسفه عرفانی یا روحانی
subdeacon U معاون گماشته روحانی
hiearchic U وابسته به سران روحانی
heaven U خدا عالم روحانی
heavens U خدا عالم روحانی
deconsecrate U غیر روحانی کردن
raptures U وجد روحانی ربایش
priest U روحانی کشیشی کردن
religious U تارک دنیا روحانی
goddaughters U دختر خواندهی روحانی
twice born U تولدتازه روحانی یافته
secularizing U غیر روحانی کردن
secularizes U غیر روحانی کردن
secularized U غیر روحانی کردن
priests U روحانی کشیشی کردن
secularize U غیر روحانی کردن
secularising U غیر روحانی کردن
secularises U غیر روحانی کردن
secularised U غیر روحانی کردن
goddaughter U دختر خواندهی روحانی
inquisitional U وابسته به دادگاه روحانی
laicism U غیر روحانی بودن
secular songs U سرودهای غیر روحانی
apostles U عالیترین مرجع روحانی
pneumatology U مبحث موجودات روحانی
laymen U شخص غیر روحانی
layman U شخص غیر روحانی
rapture U شعف وخلسه روحانی
spiritualization U جنبه روحانی دادن به
rapture U وجد روحانی ربایش
spirituous U دارای حالت روحانی
apostle U عالیترین مرجع روحانی
raptures U شعف وخلسه روحانی
laity U مردم غیر روحانی ناشی
spiritual U غیر مادی بطور روحانی
regenerating U زندگی تازه و روحانی یافته
regenerates U زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated U زندگی تازه و روحانی یافته
gnosis U دانش رازهای روحانی عرفان
reborn U تغییر حالت روحانی یافته
minor order U صفوف روحانی پایین درجه
regenerate U زندگی تازه و روحانی یافته
charism U عطیه الهی جذبه روحانی
gnostic U دارای اسرار روحانی نهانی
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
revest U جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
major seminary U دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
hierarchies U حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchy U حکومت ودرجه بندی سران روحانی
laicize U بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
godmothers U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
primate of all england U سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
godmother U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
impropriate U حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
lay deacon U شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
hierarchy U گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchies U گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
simony U خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
godchild U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
to take orders U منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
procuratrix U زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
godchildren U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
churchwarden U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwardens U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian U کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
presbytery U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
outsides U خارج
outwith [Scotish E] <adv.> U خارج [از]
aroint U خارج شو
outed U خارج
non-combatants U خارج از صف
externally U از خارج
non-combatant U خارج از صف
off U خارج از
abroad U خارج
non combatant U خارج از صف
out of U خارج از
forth of U خارج از
outsides U در خارج
out-of- U خارج از
outside U در خارج
externals U خارج
per U خارج از
off side U خارج از خط
out of tune U خارج
outside U خارج
out U خارج
out [of] <adv.> U خارج [از]
external U خارج
outside [of] <adv.> U خارج [از]
out- U خارج
abroad خارج از کشور
out of U در خارج بواسطه
out of action U خارج ازنبرد
off duty U خارج از نگهبانی
anieoro U از داخل به خارج
nonsense U خارج از منطق
derail U از خط خارج شدن
derailed U از خط خارج شدن
off duty U خارج از خدمت
derailed U از خط خارج کردن
derail U از خط خارج کردن
derailing U از خط خارج شدن
not to the point U خارج از موضوع
derailing U از خط خارج کردن
out of question U خارج از موضوع
off center U خارج از مرکز
derails U از خط خارج کردن
neither here nor there U خارج ازموضوع
eccentrics U خارج از مرکز
abaxile U خارج از مرکز
eccentric U خارج از مرکز
out-of- U در خارج بواسطه
derails U از خط خارج شدن
beside the mark U خارج ازموضوع
emissive U خارج شونده
endarch U متشکل در خارج
without U بطرف خارج
expulse U خارج کردن
outbound U خارج ازمحدوده
extravascular U خارج رگی
extrauterine U خارج رحمی
extraterritorial U خارج الارضی
exterritorial U خارج الملکتی
extramarital U خارج از زناشویی
extramarital U خارج ازدواجی
extragalactic U خارج کهکشانی
extracellular U خارج سلولی
extra cosmical U خارج ازعالم
extra spectral U خارج طیفی
outbound U مربوط به خارج
egress U خارج شدن
fescennine U خارج ازاخلاق
double out U 081 خارج
beside the question U خارج از موضوع
blow out U به خارج دمیدن
bring out U خارج کردن
cross country U خارج از جاده
overseas U خارج ازکشور
off key خارج از مایه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com