Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She is fond of sweet things.
U
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
she smiled sweetly
U
لبخند یا تبسم شیرینی داشت شیرین لبخند میزد
to dislike somebody
[something]
U
خوشش نیامدن از کسی
[چیزی]
She doesnt like that young man.
U
از آن جوان خوشش نمی آید
She likes loose - fitting dresses .
U
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
it pleased him to go
U
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
One madman is pleased to see another .
<proverb>
U
دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید.
inflammable substances
U
چیزهای اتشگیر
trivia
U
چیزهای بی اهمیت
inanimate objects
U
چیزهای بیجان
incidentals
U
چیزهای کوچک
inflammables
U
چیزهای اتشگیر
gaudery
U
چیزهای کم بها
post matter
U
چیزهای پستی
scatterings
U
چیزهای پراکنده
the inevitable
U
چیزهای عادی
bygone
U
چیزهای گذشته
cates
U
چیزهای لذیذ
the sublime
U
چیزهای بلندوعالی
oddment
U
چیزهای متفرقه
munching
U
چیزهای جویدنی
by gone
U
چیزهای گذشته
munches
U
چیزهای جویدنی
munched
U
چیزهای جویدنی
munch
U
چیزهای جویدنی
valuables
U
چیزهای بهادار
impediments
U
چیزهای دست و پاگیر
paleology
U
دانش چیزهای کهنه
microtomy
U
بریدن چیزهای ریز
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
coconscious
U
ادراک چیزهای یکسان
Well what do you know!Well i never!
U
بحق چیزهای نشنیده !
impediment
U
چیزهای دست و پاگیر
available amount
U
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
coconsciousness
U
ادراک چیزهای یکسان
among other things
U
میان چیزهای دیگر
impedimenta
U
چیزهای دست و پا گیر
among others
U
میان چیزهای دیگر
bye
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to i. on particulars
U
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
interposition
U
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
byes
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography
U
عکس برداری از چیزهای خرد
plexus
U
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
pretty pretties
U
چیزهای قشنگ و نادان فریب
gimceackery
U
چیزهای قشنگ وبی مصرف
luff
U
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
supemundane
U
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
see things
<idiom>
U
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
littering
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer
U
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
forklift
U
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
gutter man
U
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
litter
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
litters
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier
U
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
U
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
matelote
U
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
sugar
U
شیرینی
nicy
U
شیرینی
sweet stuff
U
شیرینی
loveliness
U
شیرینی
goodies
U
شیرینی
sugar candy
U
شیرینی
lolipops
U
شیرینی
sweetmeat
U
شیرینی
confection
U
شیرینی
love liness
U
شیرینی
saccharinity
U
شیرینی
amiability
U
شیرینی
amiability or amiableness
U
شیرینی
melodiousness
U
شیرینی
sugars
U
شیرینی
bonbon
U
شیرینی
pastry
U
شیرینی
sweetness
U
شیرینی
patisseries
U
شیرینی
patisserie
U
شیرینی
confections
U
شیرینی
marzipan
U
شیرینی
goody
U
شیرینی
pastries
U
شیرینی
mellifluence
U
شیرینی
confetti
U
شیرینی
affeluo'so a
U
شیرین
honeyed
U
شیرین
nectareous
U
شیرین
nectared
U
شیرین
nectarean
U
شیرین
sweetest
U
شیرین
sweet
U
شیرین
sweeter
U
شیرین
sugared
U
شیرین
fresh
U
شیرین
luscious
U
شیرین
amiable
U
شیرین
saccharine
U
شیرین
mellifluous
U
شیرین
dolce
U
شیرین
fresh-
U
شیرین
freshest
U
شیرین
dulcet
U
شیرین
fresh water
U
اب شیرین
soft water
U
اب شیرین
tuneful
U
شیرین
tucking
U
شیرینی مربا
freshness
U
شیرینی بی نمکی
kissing comfit
U
شیرینی معطر
tucks
U
شیرینی مربا
tuck
U
شیرینی مربا
ingratiation
U
خود شیرینی
wafers
U
شیرینی پنجرهای
cooky
U
شیرینی خشک
custard pie
U
یکجور شیرینی
blintz
U
نوعی شیرینی
blintze
U
نوعی شیرینی
confectioners
U
شیرینی فروش
confectioner
U
شیرینی فروش
box suitmeats
U
جعبه شیرینی
cooky
U
شیرینی بیسکویت
cookies
U
شیرینی خشک
cookies
U
شیرینی بیسکویت
cookie
U
شیرینی بیسکویت
confectionary
U
شیرینی سازی
corn ball
U
شیرینی چس فیل
costs arabicus
U
قسط شیرینی
cracker
U
یکجور شیرینی
elecampane
U
نوعی شیرینی
crackers
U
یکجور شیرینی
wafer
U
شیرینی پنجرهای
baked meat
U
نان شیرینی
sugared
U
شیرینی زده
sweet tooth
U
علاقمند به شیرینی
sweet tooth
U
شیرینی دوست
bakemeat
U
نان شیرینی
sweetmeat
U
شیرینی جات
cookie
U
شیرینی خشک
puff pastry
U
شیرینی پفکی
figuration
U
شیرین کاری
it tastes sweet
U
شیرین است
f. fishes
U
ماهیهای اب شیرین
evaporator
U
دستگاه اب شیرین کن
crawfish
U
خرچنگ اب شیرین
edulcorate
U
شیرین کردن
dulcify
U
شیرین کردن
soda
U
جوش شیرین
freshet
U
جوی اب شیرین
sweet voiced
U
شیرین صدا
sweetish
U
شیرین نوشین
sweetmeat
U
غذای شیرین
sweeteners
U
شیرین کننده
tour de force
U
شیرین کاری
tragicomedies
U
تلخ و شیرین
tragicomedy
U
تلخ و شیرین
Its well worth . Its a bargain at the price .
U
شیرین می ارزد
shirin
U
خودکشی شیرین
to soften water
U
شیرین کردن آب
sweet spoken
U
شیرین زبان
sweet root
U
شیرین بیان
freshwater king
U
متصدی اب شیرین کن
licorice
U
شیرین بیان
limnetic
U
وابسته به اب شیرین
limnic
U
وابسته به اب شیرین
limnology
U
اب شیرین شناسی
melodiously
U
بطور شیرین
sweetener
U
شیرین کننده
pimiento
U
فلفل شیرین
sweet pepper
U
فلفل شیرین
sodium bicarbonate
U
جوش شیرین
solar still
U
اب شیرین کن افتابی
sorgho
U
ذرت شیرین
sorgo
U
ذرت شیرین
sugarberry
U
تمشک شیرین
sweet lemon
U
لیموی شیرین
sweet oil
U
روغن شیرین
softer
U
سبک شیرین
sugary
U
شیرین زبان
melodies
U
اهنگ شیرین
melody
U
اهنگ شیرین
liquorice
U
شیرین بیان
freshwater
U
وابسته به اب شیرین
sweet pea
U
نخود شیرین
sweet peas
U
نخود شیرین
sweetens
U
شیرین کردن
sweetening
U
شیرین کردن
sweeten
U
شیرین کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com