Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to avert bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bailout
U
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
to file for bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی کردن
deflates
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
pull up
U
جلوگیری کردن
hinder
U
جلوگیری کردن
hindering
U
جلوگیری کردن
hindered
U
جلوگیری کردن
prevent
U
جلوگیری کردن از
rebuff
U
جلوگیری کردن
rebuffed
U
جلوگیری کردن
inhibits
U
جلوگیری کردن
prevent
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
hinders
U
جلوگیری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
prohibit
U
جلوگیری کردن
rebuffs
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن
prohibits
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
to provide against
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری کردن
restrains
U
جلوگیری کردن از
bridle
U
جلوگیری کردن از
keeps
U
جلوگیری کردن
preventing
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن از
bridling
U
جلوگیری کردن از
keep
U
جلوگیری کردن
arrest
U
جلوگیری کردن
bridles
U
جلوگیری کردن از
bridled
U
جلوگیری کردن از
restraining
U
جلوگیری کردن از
hold
U
جلوگیری کردن
restrain
U
جلوگیری کردن از
checked
U
جلوگیری کردن از
holds
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
checks
U
جلوگیری کردن از
rule out
U
جلوگیری کردن
check
U
جلوگیری کردن از
inhibit
U
جلوگیری کردن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
repelling
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
inhibits
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibit
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to resist heat
U
از نفوذگرما جلوگیری کردن
nail
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
nails
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
get by
U
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
bankruptcies
U
ورشکستگی
ruin
U
ورشکستگی
failures
U
ورشکستگی
insolvency
U
ورشکستگی
ruins
U
ورشکستگی
failure
U
ورشکستگی
ruining
U
ورشکستگی
bankruptcy
U
ورشکستگی
fraudulent bankruptcy
U
ورشکستگی به تقلب
order of bankruptcy
U
حکم ورشکستگی
clupable bankruptcy
U
ورشکستگی به تقصیر
declaration of bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی
fradulent bankruptcy
U
ورشکستگی به تقلب
culpable bankruptcy
U
ورشکستگی به تقصیر
failures
U
شکست ورشکستگی
failure
U
شکست ورشکستگی
crash
U
ورشکستگی ناگهانی
crashed
U
ورشکستگی ناگهانی
crashes
U
ورشکستگی ناگهانی
crashing
U
ورشکستگی ناگهانی
fradulent bankruptey
U
ورشکستگی به تقلب
crashingly
U
ورشکستگی ناگهانی
bankruptcy trustee
U
تولیت ورشکستگی
bank failures
U
ورشکستگی بانک
bank failure
U
ورشکستگی بانکی
justifying
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
U
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justifies
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
adjudication
U
احقاق حق حکم ورشکستگی
to avoid bankruptcy
U
مانع ورشکستگی شدن
to avert bankruptcy
U
مانع ورشکستگی شدن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
to keep in
U
توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
U
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
insolubleness
U
عدم قابلیت حل شدن ورشکستگی
recession
U
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions
U
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
stagnation thesis
U
تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis
U
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance
U
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock
U
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
hierarchy of claims
U
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
U
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
keeping house
U
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
prevention
U
جلوگیری
stoppages
U
جلوگیری
stoppage
U
جلوگیری
arrest
U
سد جلوگیری
obstruction
U
جلوگیری
premunition
U
جلوگیری
obstructions
U
جلوگیری
contraception
U
جلوگیری
interdiction
U
جلوگیری
suppression
U
جلوگیری
restraints
U
جلوگیری
restraint
U
جلوگیری
countercheck
U
جلوگیری
arrests
U
سد جلوگیری
debarment
U
جلوگیری
arrested
U
سد جلوگیری
forbiddance
U
جلوگیری
interception
U
جلوگیری
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
irrepressible
U
جلوگیری نکردنی
arrested
U
جلوگیری از سقوط
accident prevention
U
جلوگیری از سانحه
letted
U
منع جلوگیری
preservation
U
محافظت جلوگیری
suppressive
U
جلوگیری کننده
preventive
U
جلوگیری کننده
block age
U
جلوگیری انسداد
preservatives
U
ماده جلوگیری
preservative
U
ماده جلوگیری
preventive
U
عامل جلوگیری
birth control
U
جلوگیری از ابستنی
uncontrollable
U
غیرقابل جلوگیری
preclusive
U
جلوگیری کننده
controlment
U
اختیارداری جلوگیری
uncontrollably
U
غیرقابل جلوگیری
abatement
U
فروکش جلوگیری
contraception
U
جلوگیری از ابستنی
interceptive
U
جلوگیری کننده
noise suppression
U
جلوگیری ازپارازیت
interdict
U
جلوگیری ممنوعیت
premune
U
ناشی از جلوگیری
stops
U
جلوگیری منع
inhibitor
U
جلوگیری کننده
arrest
U
جلوگیری از سقوط
suppressor
U
جلوگیری کننده
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
repessive
U
جلوگیری کننده
stopping
U
جلوگیری منع
checkless
U
غیرقابل جلوگیری
inhibiter
U
جلوگیری کننده
inhibitive
U
وابسته به جلوگیری
inhibition
U
جلوگیری از بروزاحساسات
repressed
U
جلوگیری شده
quenchable
U
قابل جلوگیری
preventible
U
قابل جلوگیری
quenchless
U
غیرقابل جلوگیری
stopped
U
جلوگیری منع
preventable
U
قابل جلوگیری
arrests
U
جلوگیری از سقوط
preventability
U
قابلیت جلوگیری
prevenience
U
منع جلوگیری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com