Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She was pretty when I saw her at close quarters .
U
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the instant i saw him
U
بمحض اینکه اورا دیدم
i saw them all
U
را دیدم
i saw her
U
دیدم
i saw it
U
انرا دیدم
i saw him twice
U
دو بار او را دیدم
i saw him l...ugh
U
دیدم که می خندید
i saw him fall
U
دیدم که افتاد
i hurt my self
U
اسیب دیدم
i dreamt a d.
U
خوابی دیدم
i treated both alike
U
هر دو را به یک چشم دیدم
I had a dream last night.
U
دیشب خواب دیدم
i saw it my self
U
من خودم انرا دیدم
imyself saw it
U
من خودم انرا دیدم
my losses were great
U
بسیار زیان دیدم
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
i saw this p in the scripture
U
این فقره را در کتاب مقدس دیدم
i saw one climbing the tree
U
یکی را دیدم که از درخت بالامی رفت
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
her
U
اورا
they proclaimed him sovereign
U
جلوس اورا
he was sent to england
U
اورا فرستادندبانگلستان
they intended to kill him
U
قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him
U
میخواستند اورا بکشند
out with him
U
اورا بیرون کنید
i had a great wish to see him
U
داشتم که اورا به بینم
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
He was not admitted to the university.
U
اورا به دانشگاه راه ندادند
He is called by this name.
U
اورا به این رسم می خوانند
We havent seen him for ages.
U
سالهاست اورا ندیده ایم
he was ordained priest
U
اورا بسمت کشیش گماشتند
I wI'll get (persuade)him to sign .
U
اورا حاضر بامضاء می کنم
Such extravagances ruined him.
U
این ولخرجی ها اورا زمین زد
They gave him a sound thrashing .
U
اورا کتک مفصلی زدند
They consider him as an outsider .
U
اورا غریبه بحساب می آورند
His path was strewn with flowers .
U
مقدم اورا گلباران کردند
I sent him on an errand.
U
اورا دنبال یک کاری فرستادم
I wish I could meet ( see ) her .
U
کاش می توانستم اورا ببینم
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
I reckoned him as my friend.
U
اورا دوست خود حساب می کردم
Providence watches over him.
U
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
the police are on his track
U
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
they a his death to poison
U
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
U
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Leave her alone.
U
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up
U
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
The bandits stripped him of all his belongines .
U
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
diver's mate
U
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
She loves him in spite lf sll his faults .
U
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
she was her putative daughter
U
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
To squash someone .
U
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
he should better to led than
U
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him
U
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
tally ho
U
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
i advised him to go there
U
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
antigone
U
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
anchor in sight
U
لنگر بالاست لنگر را دیدم
retaining fee
U
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition
U
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
approaching
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
proximate
U
نزدیک
close
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
beside
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
neighbouring
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
nearby
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
towards
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
near by
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
forbye
U
از نزدیک
near
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
nearing
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
hard by
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
short sighted
U
نزدیک بین
hand and glove
U
خیلی نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
paranephric
U
نزدیک گرده
approachable
U
نزدیک شدنی
parahepatic
U
نزدیک جگر
erelong
U
در اینده نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
paranasal
U
نزدیک بینی
toward
U
نزدیک به مقارن
recent memory
U
حافظه نزدیک
near by
U
دم دست نزدیک
low
U
نزدیک سبد
proximal
U
نزدیک مبدا
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
deciding
U
نزدیک به هدف
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
gain on
U
نزدیک شدن به
parotic
U
نزدیک به گوش
hand in glove
U
خیلی نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
hare sighted
U
نزدیک بین
near sightedness
U
نزدیک بینی
nearsightedness
U
نزدیک بینی
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
neighbor
U
همسایه نزدیک
infighting
U
نبرد نزدیک
inextremis
U
نزدیک بمرگ
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
close coordination
U
همکاری نزدیک
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
keep back
U
نزدیک نشوید
near sight
U
نزدیک بینی
caudal
U
نزدیک به انتها
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
myopy
U
نزدیک بینی
close combat
U
رزم نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
admaxillary
U
نزدیک ارواره
one of these days
U
دراینده نزدیک
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
come by
U
نزدیک شدن
cypres
U
تقریبی نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
danger close
U
خطر نزدیک
draw near
U
نزدیک شدن
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
in the near f.
U
دراینده نزدیک
adductor
U
نزدیک کننده
close price
U
قیمت نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
adducent
U
نزدیک کننده
deepest
U
نزدیک به هدف
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
close range
U
مسافت نزدیک
on the simmer
U
نزدیک بجوش
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
almost
U
بطور نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com