Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to profit by the accasion
U
از موقع استفاده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
cut short
U
پیش از موقع قطع کردن
He cut himself while shaving.
U
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
defect skipping
U
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
blue key
U
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
solenoid sweep
U
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
collective goods
U
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
reed
U
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
spoliation
U
تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
jobs
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
job
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cable weft
U
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
fanning
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
imposes
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
impose
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
dead time
U
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
U
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
occasion
U
موقع
at the precise moment
U
در سر موقع
inopportunely
U
بی موقع
inapposite
U
بی موقع
periods
U
موقع
period
U
موقع
seasonably
U
به موقع
nailed
U
به موقع
nail
U
به موقع
unseasonably
U
بی موقع بی جا
unseasonable
U
بی موقع بی جا
nails
U
به موقع
behind time
U
بی موقع
terming
U
موقع
termed
U
موقع
ill-timed
U
بی موقع
term
U
موقع
when
U
در موقع
at an unearthy hour
U
بی موقع
occasions
U
موقع
siting
U
موقع
premature
U
بی موقع
occasioned
U
موقع
occasioning
U
موقع
vertical
U
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
free
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacity
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idlest
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freed
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacities
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
frees
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idle
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freeing
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
bitmap
U
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
quads
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
criticalness
U
اهمیت موقع
prudent
[discreet]
<adj.>
U
موقع شناس
e. to the occasion
U
درخور موقع
room
U
محل موقع
on the dot
<idiom>
U
دقیقا سر موقع
tactless
U
موقع نشناس
on one occasion
U
دریک موقع
the proper time to do a thing
U
موقع مناسب
belated
U
دیرتر از موقع
tactlessly
U
موقع نشناس
till his return
U
تا موقع برگشتن او
discretional
<adj.>
U
موقع شناس
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
post entry
U
ثبت پس از موقع
noontime
U
موقع فهر
meal time
U
موقع خوراک
belatedly
U
دیرتر از موقع
thitherto
U
تا ان موقع تاقبل از ان
nailed
U
به موقع پرداختن
on the button
<idiom>
U
درست سر موقع
discreet
<adj.>
U
موقع شناس
nail
U
به موقع پرداختن
rooms
U
محل موقع
tactfully
U
موقع شناس
nails
U
به موقع پرداختن
seed time
U
موقع تخمکاری
timed
U
فرصت موقع
times
U
فرصت موقع
nicking
U
موقع بحرانی
nicks
U
موقع بحرانی
positioning
U
موقع یابی
juncture
U
موقع بحرانی
place
U
مکان موقع
places
U
مکان موقع
placing
U
مکان موقع
time
U
فرصت موقع
situations
U
محل موقع
situation
U
محل موقع
in due course
U
در موقع خود
inopportune
U
بی موقع نامناسب
fieldcorn
U
موقع جولان
to be proper for
U
به موقع بودن
by this
U
تا این موقع
tactful
U
موقع شناس
nick
U
موقع بحرانی
at a later period
U
در موقع دیگر
nicked
U
موقع بحرانی
payment in due cource
U
پرداخت به موقع
band
U
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands
U
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ill treat
U
سوء استفاده کردن ضایع کردن
shareware
U
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee
U
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
put in force
U
به موقع اجرا گذاشتن
i was up late last night
U
دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
premature
U
قبل از موقع نابهنگام
here
U
در این موقع اکنون
to profit by the accasion
U
موقع را مغتنم شمردن
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
early resupply
U
تجدید اماد به موقع
show up
U
سر موقع حاضر شدن
d. situation
U
موقع یا موقعیت باریک
mealtimes
U
موقع صرف غذا
pro hac vice
U
برای این موقع
what time ate we supposed to take (have ) lunch ?
U
چه موقع قراراست بخوریم ؟
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.
U
موقع شناس بودن
playtime
U
موقع شروع نمایش
exigence
U
ضرورت موقع تنگ
seedtime
U
موقع تخم کاری
mealtime
U
موقع صرف غذا
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
put upon
U
استفاده کردن از
put-upon
U
استفاده کردن از
utilised
U
استفاده کردن از
employed
U
استفاده کردن
employing
U
استفاده کردن
employs
U
استفاده کردن
utilising
U
استفاده کردن از
utilises
U
استفاده کردن از
to play upon
U
سو استفاده کردن از
utilize
U
استفاده کردن از
utilizes
U
استفاده کردن از
to take a of
U
استفاده کردن از
utilizing
U
استفاده کردن از
to a. one self of
U
استفاده کردن از
to make much of
U
استفاده کردن از
to trade on
U
سو استفاده کردن از
to make use of
U
استفاده کردن از
employ
U
استفاده کردن
duplex
U
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes
U
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser
U
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
joint tenants
U
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
common use
U
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
pull a punch
U
در موقع ضربه دست را کشیدن
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
backfiring
U
منفجر شدن قبل از موقع
prematureness
U
نابهنگامی زودتر از موقع بودن
backfired
U
منفجر شدن قبل از موقع
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
abrazitic
U
مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
backfires
U
منفجر شدن قبل از موقع
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
it is toolate.to go
U
دیگر موقع رفتن نیست
backfire
U
منفجر شدن قبل از موقع
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
trade on
U
سوء استفاده کردن از
do up
U
اماده استفاده کردن
uses
U
مصرف استفاده کردن
to work out
U
منتهای استفاده را کردن از
to tread on somebody's foot
<idiom>
U
از کسی سو استفاده کردن
use
U
مصرف استفاده کردن
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
solarize
U
استفاده کردن از نورافتاب
strains
U
سوء استفاده کردن از
impose upon
U
سوء استفاده کردن از
misuse
U
سوء استفاده کردن از
play on
U
سوء استفاده کردن از
take advantage
U
سوء استفاده کردن از
to seize the opportunity
U
ازموقع استفاده کردن
misusing
U
سوء استفاده کردن از
misuses
U
سوء استفاده کردن از
reuse
U
دوباره استفاده کردن
strain
U
سوء استفاده کردن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com