English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To wonder from the main topic. U از مطلب اصلی دور افتادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
to fall on ones knees U بیرون افتادن بلابه افتادن
VL local bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
mastered U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file U پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
masters U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura U نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
topic U مطلب
topics U مطلب
punch-lines U لب مطلب
afair U مطلب
subject U مطلب
subjected U مطلب
subjects U مطلب
labels U مطلب
labelled U مطلب
labeling U مطلب
label U مطلب
subjecting U مطلب
criteria U مطلب
themes U مطلب
theme U مطلب
punch-line U لب مطلب
thoughts U سر مطلب
punch line U لب مطلب
thought U سر مطلب
on board U که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
issued U صدور مطلب
subjected U مطلب زیرموضوع
press release U مطلب مطبوعاتی
principal U مطلب مهم
subjecting U مطلب زیرموضوع
subject matter U مطلب موضوع
label alignment U هم ترازی مطلب
subjects U مطلب زیرموضوع
root of the matter U اصل مطلب
precis U چکیده مطلب
the salient point <idiom> U اصل مطلب
the point [of the matter] U اصل مطلب
press releases U مطلب مطبوعاتی
subject U مطلب زیرموضوع
issues U صدور مطلب
label prefix U پیشوند مطلب
clipped speech U حذف مطلب
issue U صدور مطلب
gist U مطلب عمده
matters U مطلب چیز
mattering U مطلب چیز
principals U مطلب مهم
matter U مطلب چیز
enjambment U ادامهء مطلب
mattered U مطلب چیز
initial reserves U ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
main guard U نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapled U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generation U کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generations U کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
first generation computer U کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
staple U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypic U وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapling U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypal U وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
cliff hanger U مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger U مطلب یا داستان جالب
Lets get to the point. U بپردازیم به اصل مطلب
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
The crux of the matter . The quintessence. U جان کلام ( مطلب )
cliff-hangers U مطلب یا داستان جالب
hugger mugger U تنهایی مطلب محرمانه
repeating label U برچسب یا مطلب مکرر
comprehension test U ازمون فهم مطلب
that is not the case U مطلب چنین نیست
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
hit the bull's-eye <idiom> U به اصل مطلب رسیدن
to overleap oneself U از مطلب پرت شدن
round about U دور سر گرداندن مطلب
under pledge of secrecy U با قول کتمان مطلب
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] U این مطلب بخودی خود
for brevity's sake U از بهر کوتاه کردن مطلب
contraposition U قلب مطلب بطریق منفی
to go into the matter U به این مطلب رسیدگی کردن
the point is U اصل مطلب این است
overtype mode U حالت تایپ روی مطلب
you must have know this U حتما` این مطلب را شمامیدانستید
typeover mode U حالت تایپ روی مطلب
item of the agenda U اصل مطلب فهرست برنامه
point of the agenda U اصل مطلب فهرست برنامه
the matter was kept private U مطلب را پوشیده نگاه داشتند
circumgyration U دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
the face remains U مطلب همانست که هست فرق نمیکند
mainstays U مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay U مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
doodads U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
plate proof U نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
doodad U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
diction U عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
slur U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurring U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
slurred U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurs U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
anastylosis U [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
master file U فایل اصلی پرونده اصلی
base unit U یکای اصلی واحد اصلی
base camp U پایگاه اصلی کمپ اصلی
fundamental unit U یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots U شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
paragraphist U کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
matter U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
he rode me off on a side issue U نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
DIMM U سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP U پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
pilot tunnel U تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
authentic document U اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
body U 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
bodies U 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
palinode U قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
what matters is that ... U اصل مطلب [چیزی که مهم است] این است که ...
learning curve U منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
scored U خط افتادن
to fall down U افتادن
lapse vi U افتادن
to shank off U افتادن
retards U پس افتادن
toppled U از سر افتادن
to fall off U افتادن
plonking U افتادن
plonked U افتادن
plonk U افتادن
lie U افتادن
lied U افتادن
lies U افتادن
founder U از پا افتادن
retard U پس افتادن
foundered U از پا افتادن
topple U از سر افتادن
scores U خط افتادن
clear itself U لا افتادن
tumble U افتادن
drop back U افتادن
foundering U از پا افتادن
topples U از سر افتادن
toppling U از سر افتادن
to be deferred U پس افتادن
to be off ones feed U افتادن
to be thrown U افتادن
to bite the dust U افتادن
to come a cropper U افتادن
to come a mucker U افتادن
retarding U پس افتادن
founders U از پا افتادن
score U خط افتادن
plonks U افتادن
prostrating U افتادن
prostrates U افتادن
fall U افتادن
opposes U در افتادن
lags U پس افتادن
To do something in a pique . U سر لج افتادن
out of breath <idiom> U به هن هن افتادن
tumbled U افتادن
lagged U پس افتادن
oppose U در افتادن
tumbles U افتادن
prostrated U افتادن
prostrate U افتادن
lag U پس افتادن
To go out o fashion . U از مد افتادن
source U 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
take place <idiom> U انفاق افتادن
flag U ازپا افتادن
coaptation U بهم افتادن
To be lost . To disappear . U ازمیان بر افتادن
push off U راه افتادن
take the rap <idiom> U به تله افتادن
come about U اتفاق افتادن
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
come to pass U اتفاق افتادن
precess U جلو افتادن
override U روی هم افتادن
flags U ازپا افتادن
predicament position U بخطر افتادن
prolapse U پایین افتادن
prostration U بخاک افتادن
plops U تلپی افتادن
get ahead U جلو افتادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com