English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hold the fort <idiom> U از عهده کاری شاق برآمدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
Other Matches
afford از عهده برآمدن
acquit از عهده برآمدن
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> U از پس کاری برآمدن
undertake U عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken U عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes U عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
responsibilities U عهده
responsibility U عهده
undertaking U عهده
on U عهده
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
responsible U عهده دار
to be incapable U از عهده بر نیامدن
entrusted U عهده دار
charges U عهده دارکردن
incumbency U عهده داری
afforded U از عهده برامدن
affording U از عهده برامدن
affords U از عهده برامدن
charged U عهده دار
cope U از عهده برامدن
copings U از عهده برامدن
copes U از عهده برامدن
undertaking U به عهده گرفتن
charges U عهده داری
charge U عهده دارکردن
charge U عهده داری
take over U به عهده گرفتن
take out U از عهده برامدن
coped U از عهده برامدن
guarantees U عهده دار شدن
sponsorship U عهده گیری اعانت
guaranteed U عهده دار شدن
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
be up to U به عهده کسی بودن
draws U کشیده شدن عهده
guarantee U عهده دار شدن
at owner's risks U ریسک به عهده مالک
draw U کشیده شدن عهده
stand U عهده دارشدن موقعیت
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . U از عهده من خارج است
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
drawn on U کشیده شدن عهده
assumes U عهده دار شدن
assume U عهده دار شدن
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
duties on buyer's account U حقوق گمرکی به عهده خریداراست
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
carrier's risk U خطرات به عهده حمل کننده
caveat subscriptor U مسئولیت به عهده عضو میباشد
draw on U عهده کسی برات کشیدن
emprise U تقریر عهده دار شدن
carrige forward U کرایه به عهده گیرنده کالا
answers U جواب دادن از عهده برامدن
answering U جواب دادن از عهده برامدن
answered U جواب دادن از عهده برامدن
answer U جواب دادن از عهده برامدن
owner's risk U خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
acquits U از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
To assume office . U عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
acquitting U از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
He wI'll give a good account of himself. U خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
carry the ball <idiom> U قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
to bear any customs duties U هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
the burden of proof rests of claimant U بار اثبات بر عهده شاکی است
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
monopolylogue U نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
carrier's risk U ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
I shall personally undertake tht you make a profit. U من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
to bear all customs duties and taxes U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
bisque U امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
primary U کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
tenantable repair U تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty. U درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
hanging committee U انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
parlementaire U کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
device U برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
at owner's risk U معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
profit centre U قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
devices U برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
answering machine U نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines U نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
place utility U استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
lu U LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
undertake U متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes U متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken U متعهد شدن عهده دار شدن
service U شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced U شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
dedicated U کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
paging U فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
paged address مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
declaration of trust U افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
flower piece U گل کاری
slobbery U تف کاری
curry powders U کاری
malfunction U کژ کاری
inaction U بی کاری
curry powder U کاری
malfunctioned U کژ کاری
malfunctions U کژ کاری
impotence U کاری
electroplating U اب کاری
curry U کاری
curries U کاری
under employment U کم کاری
feckful U کاری
active U کاری
plasterwork U گچ کاری
currie U کاری
hypofunction U کم کاری
impotency U کاری
intent on doing anything U کاری
plastering U گچ کاری
effective U کاری
parget U گچ کاری
drilling U مته کاری
hypothyroidism U کم کاری تیروئید
drilling work U مته کاری
i will see sbout it U یک کاری می کنم
to be about to do something U در پی کاری شدن
dry farm U دیم کاری
contouring operation U فرم کاری
delicacy of touch U ریزه کاری
disguised underemployment U کم کاری پنهان
insagacity U ندانم کاری
discreetness U احتیاط کاری
discreetnss U احتیاط کاری
ingraving U کنده کاری
factorage U حق العمل کاری
hydrotreating U هیدروژن کاری
finishing touches U دست کاری
galvanization U رویینه کاری
folding press U پرس خم کاری
flagitiousness U تبه کاری
lubrication U روغن کاری
figuration U شیرین کاری
glyptics U کنده کاری
hunkerism U محافظه کاری
fairing U صیقل کاری
fal lal U ریزه کاری
hours of business U ساعتهای کاری
hole punching U منگنه کاری
welding U جوش کاری
habitual way of doing anything U کردن کاری
fiendishness U تبه کاری
graving U کنده کاری
folding machine U دستگاه خم کاری
d. touch U نازک کاری
an active man U مرد کاری
an active remedy U درمان کاری
anaplasty U پیوند کاری
brickwork U سفت کاری
argentation U نقره کاری
amalgamating U ملغمه کاری
amalgamates U ملغمه کاری
blindage U صیقل کاری
boo boo U اشتباه کاری
brick work U سفت کاری
brick work U اجر کاری
active cell U خانه کاری
acrography U گچ کاری برجسته
extravagantly U با افراط کاری
plumbing U سرب کاری
elegance U ریزه کاری
acting U فعال کاری
squalor U کثافت کاری
mining U معدن کاری
decoration U زینت کاری
decorations U زینت کاری
glazing U شیشه کاری
misconduct U خلاف کاری
brickworks U سفت کاری
bumping tool U ابزار خم کاری
amalgamated U ملغمه کاری
conservativeness U محافظه کاری
contrasuggestibility U وارون کاری
smelting U ذوب کاری
cotton plantation U پنبه کاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com