English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
de die in diem U از روزی به روز دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
once upon a time U روزی
per diem U روزی
per day U روزی
daily bread U روزی
someday U روزی
some d. U یک روزی
some day U روزی
duily bread U روزی
some day U یک روزی
some time or other U یک روزی
hostels U شبانه روزی
on a given day U در روزی معین
quotidian U شبانه روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
circadian U شبانه روزی
round-the-clock شبانه روزی
hostel U شبانه روزی
a few days U چند روزی
hostelry U شبانه روزی
semidiurnal U کشندنیم روزی
perdiem U بقرار روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
hosteler U مقیم شبانه روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
another U دیگر
thence U دیگر
anymore U دیگر
others U دیگر
next U دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
else U دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
further U دیگر
furthered U دیگر
furthering U دیگر
furthers U دیگر
one an other U یک دیگر
alternative U دیگر
he is no more U او دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
other U دیگر
secus U از دیگر سو
no more U دیگر نه
alternatives U دیگر
alternatives U شق دیگر
again U دیگر
alternative U شق دیگر
about face U جهت دیگر
somewhere else U یک جای دیگر
about-face U سوی دیگر
about-faces U جهت دیگر
about-face U جهت دیگر
about-faces U سوی دیگر
again U از طرف دیگر
another U یکی دیگر
videlicet U به عبارت دیگر
to wit <adv.> U به عبارت دیگر
shunted U به خط دیگر انداختن
shunt U به خط دیگر انداختن
in fact U به عبارت دیگر
elsewhere U نقطه دیگر
another U شخص دیگر
about face U سوی دیگر
elsewhere U بجای دیگر
not any more U دیگر نه [بیشتر نه]
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
elsewhere U درجای دیگر
shunts U به خط دیگر انداختن
tother U بعدی دیگر
otherguess U بروش دیگر
otherguess U جور دیگر
otherguess U نوع دیگر
othergates U طور دیگر
othergates U جور دیگر
other people U مردم دیگر
on the other part U از طرف دیگر
on the other hand U ازطرف دیگر
on the other hand U از سوی دیگر
on the opposite side U در انسوی دیگر
on more U بار دیگر
none other than U هیچکس دیگر جز
otherguise U جور دیگر
otherness U چیز دیگر
t' other U بعدی دیگر
the other two U دوتای دیگر
so muchthe worse U دیگر بدتر
scilicet U بعبارت دیگر
to be no more U دیگر نبودن
to wit U بعبارت دیگر
otherworld U دنیای دیگر
otherwhile U وقت دیگر
otherwhere U در مکان دیگر
otherwhere U جای دیگر
otherwhence U از جای دیگر
no more of that U بس است دیگر
next year U سال دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
aliunde U از منبع دیگر
beside U ازطرف دیگر
otherwhile U گاه دیگر
variant U نوع دیگر
others U نوع دیگر
other U نوع دیگر
yon U ان یکی دیگر ان
another day U یک روز دیگر
another guess U نوعی دیگر
nevermore U هرگز دیگر
never more U هرگز دیگر
what more do you want U دیگر چه می خواهید
my other books U کتابهای دیگر من
withil U ازطرف دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
et al U و در جای دیگر
In our other words. U بعبارت دیگر
on one's coat-tails <idiom> U همراه کس دیگر
at a later period U در موقع دیگر
in other words <idiom> U به کلام دیگر
another guess U قسمتی دیگر
namely <adv.> U به عبارت دیگر
apart from that <adv.> U ازطرف دیگر
once U یکبار دیگر
in other words <adv.> U به کلام دیگر
by the same token <adv.> U ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> U ازطرف دیگر
on the other side <adv.> U ازطرف دیگر
otherwise U طور دیگر
otherwise <adv.> U ازطرف دیگر
alternatively <adv.> U ازطرف دیگر
no more U دیگر ن [فعل]
alternatively <adv.> U از سوی دیگر
no more U نه دیگر [بیشتر]
at the same time [on the other hand] <adv.> U از سوی دیگر
no longer U نه دیگر [زمانی]
by the same token <adv.> U از سوی دیگر
on the other hand <adv.> U از سوی دیگر
on the other side <adv.> U از سوی دیگر
otherwise <adv.> U از سوی دیگر
apart from that <adv.> U از سوی دیگر
over- U بسوی دیگر
over U بسوی دیگر
in other words <adv.> U به عبارت دیگر
by the same token <adv.> U به ترتیب دیگر
alternatively <adv.> U طور دیگر
apart from that <adv.> U طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U طور دیگر
by the same token <adv.> U طور دیگر
apart from that <adv.> U به ترتیب دیگر
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> U به ترتیب دیگر
otherwise <adv.> U طور دیگر
alternatively <adv.> U به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U ازطرف دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com