Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
immobilised
U
از رواج انداختن
immobilises
U
از رواج انداختن
immobilising
U
از رواج انداختن
immobilize
U
از رواج انداختن
immobilized
U
از رواج انداختن
immobilizes
U
از رواج انداختن
immobilizing
U
از رواج انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
currencies
U
رواج
circulations
U
رواج
prevalence
U
رواج
booms
U
رواج
booming
U
رواج
boomed
U
رواج
boom
U
رواج
popularity
U
رواج
currency
U
رواج
propagation
U
رواج
circulation
U
رواج
vogue
U
رواج
goes
U
رواج داشتن
trend-setters
U
رواج دهنده
trend-setter
U
رواج دهنده
go
U
رواج داشتن
propounds
U
رواج دادن
propound
U
رواج دادن
demonetize
U
از رواج اندختن
circulating edium
U
وسیله رواج
propounder
U
رواج دهنده
issue
U
رواج دادن
issued
U
رواج دادن
propounding
U
رواج دادن
issues
U
رواج دادن
circulation
U
رواج پول رایج
circulations
U
رواج پول رایج
goes
U
گشتن رواج داشتن
go
U
گشتن رواج داشتن
propagate
U
پخش شدن رواج دادن
propagates
U
پخش شدن رواج دادن
propagated
U
پخش شدن رواج دادن
propagating
U
پخش شدن رواج دادن
over issue
U
اضافه براعتبار رواج دادن
pistole
U
سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
groschen
U
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
kreutzer
U
نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
gem-set rug
U
قالچه جواهر نشان
[بیشتر در هند رواج داشته و قدمت آن به بیش از صد سال می رسد.]
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
let down
U
پایین انداختن انداختن
peony
U
طرح شقایق فرنگی
[این طرح در فرش های چینی و مفول رواج داشته و بیشتر حاشیه ها را با آن پر می کنند.]
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
mythopoeia
U
افسانه سازی رواج افسانه
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
butterfly saddle rug
U
قالیچه نقش پروانه ای
[این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
saddle cover
U
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
hunting design
U
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
room-sized rug
U
فرش های ایرانی
[فرش های درباری]
[بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
let fall
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
hitches
U
انداختن
hitching
U
انداختن
omitted
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
ruts
U
خط انداختن
blob
U
لک انداختن
blobs
U
لک انداختن
retroject
U
پس انداختن
hitched
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
spills
U
انداختن
hitch
U
انداختن
spilling
U
انداختن
omitting
U
انداختن
souse
U
انداختن
spilled
U
انداختن
spill
U
انداختن
omits
U
انداختن
omit
U
انداختن
flinging
U
انداختن
overthrow
U
بر انداختن
fling
U
انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
overthrows
U
بر انداختن
felling
U
انداختن
delete
U
انداختن
slings
U
انداختن
overthrew
U
بر انداختن
bottoms
U
ته انداختن
bottom
U
ته انداختن
flings
U
انداختن
hurl
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurls
U
انداختن
fell
U
انداختن
felled
U
انداختن
sling
U
انداختن
deleted
U
انداختن
deletes
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
thrusting
U
انداختن
thrust
U
انداختن
throws
U
انداختن
throwing
U
انداختن
throw
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
slinging
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
brush finish
U
خط انداختن
deleting
U
انداختن
fells
U
انداختن
hews
U
انداختن
hewing
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
hewed
U
انداختن
hew
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
pilling
U
تل انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
hewn
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
relegated
U
انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
string
U
زه انداختن به
launching
U
به اب انداختن
launched
U
به اب انداختن
to skips over
U
انداختن
relegate
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
line
U
خط انداختن در
to leave out
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
lines
U
خط انداختن در
relegating
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
relegates
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
risked
U
به مخاطره انداختن
emasculated
U
از مردی انداختن
emasculates
U
از مردی انداختن
emasculating
U
از مردی انداختن
expelled
U
بیرون انداختن
peril
U
درخطر انداختن
risking
U
به خطر انداختن
risking
U
به مخاطره انداختن
rolls
U
بدوران انداختن
dryers
U
خشک انداختن
roll
U
بدوران انداختن
knock-ups
U
از کار انداختن
knock-up
U
از کار انداختن
risks
U
به مخاطره انداختن
knock up
U
از کار انداختن
expels
U
بیرون انداختن
risks
U
به خطر انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
rolled
U
بدوران انداختن
deferring
U
عقب انداختن
disfigures
U
از شکل انداختن
extruded
U
بیرون انداختن
toss
U
بالا انداختن
tossed
U
بالا انداختن
tosses
U
بالا انداختن
tossing
U
بالا انداختن
extrude
U
بیرون انداختن
defer
U
عقب انداختن
extrudes
U
بیرون انداختن
defers
U
عقب انداختن
depress
U
ازارزش انداختن
depresses
U
ازارزش انداختن
perils
U
درخطر انداختن
expel
U
بیرون انداختن
disfiguring
U
از شکل انداختن
risk
U
به مخاطره انداختن
disfigured
U
از شکل انداختن
disfigure
U
از شکل انداختن
miscast
U
بناحق انداختن
triggers
U
راه انداختن
triggered
U
راه انداختن
trigger
U
راه انداختن
extruding
U
بیرون انداختن
pickle
U
ترشی انداختن
demoralize
U
ازروحیه انداختن
nauseates
U
از رغبت انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com