English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nauseate U از رغبت انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relish U رغبت
relishing U رغبت
zest U رغبت
goo U رغبت
interest U رغبت
interests U رغبت
relished U رغبت
relishes U رغبت
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
disincline U بی رغبت کردن
cloy U بی رغبت کردن
loathsome U بی رغبت کننده
disrelish U بی رغبت بودن
proneness U سرازیری رغبت
indisposed U کسل بی رغبت
interest inventory U پرسشنامه رغبت سنج
appetites U میل و رغبت ذاتی
yen U تمایل رغبت شدید
propensity U میل باطنی رغبت
propensities U میل باطنی رغبت
interest blank U برگ رغبت سنج
appetite U میل و رغبت ذاتی
svib U رغبت سنج شغلی استرانگ
kuder occupational interest survey U رغبت سنج شغلی کودر
strong vocational interest blank U رغبت سنج شغلی استرانگ
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
deleting U انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
omits U انداختن
thrust U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
thrusting U انداختن
omit U انداختن
thrusts U انداختن
hitches U انداختن
to put back U پس انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
rut U خط انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
throws U انداختن
to skips over U انداختن
slings U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
deletes U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
throw U انداختن
throwing U انداختن
to draw lots U انداختن
omitted U انداختن
overthrows U بر انداختن
hew U انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
ruts U خط انداختن
to hew down U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
to let fall U انداختن
fells U انداختن
felled U انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
to play a searchlight U انداختن
pilling U تل انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
flings U انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
spills U انداختن
to leave out U انداختن
to let drop U انداختن
felling U انداختن
omitting U انداختن
lines U خط انداختن در
jaculate U انداختن
relegate U انداختن
relegated U انداختن
launching U به اب انداختن
relegates U انداختن
relegating U انداختن
launches U به اب انداختن
retroject U پس انداختن
leave out U انداختن
deracination U بر انداختن
emplace U جا انداختن
string U زه انداختن به
lash vt U انداختن
let fall U انداختن
line U خط انداختن در
run home U جا انداختن
souse U انداختن
hewn U انداختن
floriate U گل انداختن در
prostrate U از پا انداختن
stagger U از پا انداختن
lay away U انداختن
benite U به شب انداختن
launched U به اب انداختن
brush finish U خط انداختن
spilled or spilt U انداختن
launch U به اب انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
deforming U ازشکل انداختن
slobbering U دهان را اب انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
siring U نیا پس انداختن
snare U بدام انداختن
sires U نیا پس انداختن
deforms U ازشکل انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
deform U ازشکل انداختن
defers U عقب انداختن
embroils U به نزاع انداختن
embroil U به نزاع انداختن
sire U نیا پس انداختن
sired U نیا پس انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
immobilized U از رواج انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
dismounting U ازفرماندهی انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
slobber U دهان را اب انداختن
to take the photograph of U عکس انداختن از
inveigle U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
inveigles U بدام انداختن
inveigling U بدام انداختن
moults U پوست انداختن
moulted U پوست انداختن
moult U پوست انداختن
molts U پوست انداختن
molting U پوست انداختن
molted U پوست انداختن
to take fun at U دست انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
immobilize U از رواج انداختن
immobilising U از رواج انداختن
hinder U بتاخیر انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
interject U درمیان انداختن
immobilises U از رواج انداختن
interjected U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjects U درمیان انداختن
immobilised U از رواج انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
slobbered U دهان را اب انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
to suck dry U خشک انداختن
emasculated U از مردی انداختن
trap U درتله انداختن
trap U در تله انداختن
disfigures U از شکل انداختن
disfigured U از شکل انداختن
disfigure U از شکل انداختن
inaugurate U براه انداختن
inaugurated U براه انداختن
inaugurates U براه انداختن
miscast U بناحق انداختن
inaugurating U براه انداختن
mousetraps U در تله انداختن
mousetrap U در تله انداختن
deactivate U از اثر انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com