Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
exemption
U
از خدمت معاف کردن معاف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to release
[from responsibility, duty]
U
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
Other Matches
carded for record
U
از خدمت صف معاف
exempt from duty
U
معاف از خدمت
remit
U
معاف کردن
dispend
U
معاف کردن
remits
U
معاف کردن
remitted
U
معاف کردن
remitting
U
معاف کردن
exonerated
U
معاف کردن
exonerate
U
معاف کردن
exonerates
U
معاف کردن
exempted
U
معاف کردن
affranchize
U
معاف کردن
exempt
U
معاف کردن
exempting
U
معاف کردن
exonerating
U
معاف کردن
excuse
U
معاف کردن
excused
U
معاف کردن
exempts
U
معاف کردن
excusing
U
معاف کردن
excuses
U
معاف کردن
to let off
U
معاف کردن ردکردن
dispenses
U
معاف کردن بخشیدن
dispensing
U
معاف کردن بخشیدن
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
dispensed
U
معاف کردن بخشیدن
dispense
U
معاف کردن بخشیدن
to buy off
U
با پول معاف کردن
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
franked
U
معاف کردن مهر زدن
franker
U
معاف کردن مهر زدن
exempted
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchised
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchises
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchising
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
exempts
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
frank
U
معاف کردن مهر زدن
exempt
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchise
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
frankest
U
معاف کردن مهر زدن
franks
U
معاف کردن مهر زدن
exempting
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
franking
U
معاف کردن مهر زدن
dismiss
U
مرخص کردن معاف کردن
dismisses
U
مرخص کردن معاف کردن
dismissing
U
مرخص کردن معاف کردن
exempt
U
معاف
exonerated from
U
معاف از
exonerate
U
معاف
exonerates
U
معاف
exonerating
U
معاف
exempting
U
معاف
exonerated
U
معاف
exempts
U
معاف
exempted
U
معاف
warless
U
معاف از جنگ
non-assessable
<adj.>
U
معاف از مالیات
tax exempt
U
معاف از مالیات
protect a player
U
معاف از انتقال
scot-free
U
معاف از مالیات
taxless
<adj.>
U
معاف از مالیات
duty-free
U
معاف از گمرک
dispense with
U
معاف شدن از
excusable
U
معاف شدنی
scot free
U
معاف از مالیات
exemptible
U
معاف شدنی
duty free
U
معاف ار مالیات
free of tax
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
dispensable
U
معاف کردنی
excused list
U
فهرست معاف ها
excuser
U
معاف کننده
exempt from taxes
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
exempt from taxation
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
tax-free
<adj.>
U
معاف از مالیات
free from taxes
<adj.>
U
معاف از مالیات
non-taxable
<adj.>
U
معاف از مالیات
tax free
U
معاف از مالیات
zero-rated
<adj.>
U
معاف از مالیات
dissolvable
U
معاف شدنی
tax-exempt
<adj.>
U
معاف از مالیات
free of all average
U
معاف از هرگونه خسارت
free of charge
U
معاف از حقوق گمرکی
duty free
U
معاف ازحقوق گمرکی
duties free
U
معاف از حقوق گمرکی
free of duty
U
معاف از عوارض گمرکی
free of particular average
U
معاف از خسارات جزئی
duty free
U
معاف از عوارض گمرکی
free of general average
U
معاف از خسارات عمومی
emeritus
U
افتخارا ازخدمت معاف شده
freeways
U
شاهراهی که از حق راهداری معاف است
to be excused
[from work or school]
U
معاف بودن
[از کار یا مدرسه]
freeway
U
شاهراهی که از حق راهداری معاف است
exempted , adressee
U
گیرنده معاف از اجرای دستور
fpa
U
معاف از جبران خسارت خاص
absolve
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolving
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone
U
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
absolved
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
Personal effects are duty-free.
لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
exempt player
U
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
wait upon
U
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
wait on
U
خدمت رسیدن و خدمت کردن
free ports
U
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free port
U
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
desert
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
ministers
U
: کمک کردن خدمت کردن
minister
U
: کمک کردن خدمت کردن
carnet
U
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
served
U
خدمت کردن به
served
U
خدمت کردن
serves
U
خدمت کردن
ministers
U
خدمت کردن
serve
U
خدمت کردن به
serve
U
خدمت کردن
serves
U
خدمت کردن به
minister
U
خدمت کردن
careered
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
served
U
خدمت ارتشی کردن
desertion
U
ترک خدمت کردن
to serve in the ranks
U
خدمت سربازی کردن
serves
U
خدمت ارتشی کردن
to serve in the army
U
درارتش خدمت کردن
serve
U
خدمت ارتشی کردن
to bear arms
U
خدمت نظام کردن
conscripts
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
conscripted
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
discharges
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
duty with troops
U
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
desertion
U
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com