English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He hung his head in shame. U از خجالت سرش راپایین انداخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
You ought to be ashamed of yourself ! U خجالت نمی کشی ؟ خجالت دارد !
Shame on you!It is shameful! U خجالت بکش !خجالت دارد !
To cut down expenses . U خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
hatchways U روزنهای که درعرشه کشتی میگذارندکه ازانجابارکشتی راپایین بده
hatchway U روزنهای که درعرشه کشتی میگذارندکه ازانجابارکشتی راپایین بده
threw U انداخت
i was prostrated by fever U تب مرا از پا انداخت
Her cheeks were fushed . U لپهایش گه انداخت
he bobbed a curtsy U سلامی انداخت
It set me thinking . It made me think . U مرابفکر واداشت ( انداخت )
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
He put me out of business. U مرا از کسب وکاسبی انداخت
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
He shrugged his shoulders. U او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
He kept glancing toward the entrance. U او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
Such exravagance reduced her to beggary . U این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
Her sad story moved us to tears. U داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
it turned my head U سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
it filled their hearts with t U ترس زیاد دردل انها انداخت
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
His invevtion made a noise in the world. U اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
The incident set off a debate. U این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
embarrassments U خجالت
embarrassment U خجالت
unblushing U بی خجالت
shamefast U کم رو خجالت کش
shamedfaced U خجالت کش
shamefaced U خجالت کش
high colour U خجالت
blushless U بی خجالت
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . U جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
shamed U خجالت دادن
shames U خجالت دادن
to put to the blush U خجالت دادن
bashfully U از روی خجالت
shaming U خجالت دادن
shame U خجالت دادن
to put out of face U خجالت دادن
shame on you! U خجالت بکشید!
feel awkward U خجالت کشیدن [در مهمانی]
to put somebody to shame U به کسی خجالت دادن
to bring shame upon somebody U به کسی خجالت دادن
to shame somebody U به کسی خجالت دادن
embarrasses U براشفتن خجالت دادن
embarrass U براشفتن خجالت دادن
feel embarrassed U خجالت کشیدن [در مهمانی]
to turn red with embarrassment U از خجالت سرخ شدن
abashment U دست پاچگی خجالت
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
She has no sense of shame . She doesnt know the meaning of shame. U خجالت سرش نمی شود
have egg on one's face <idiom> U خجالت ودست پاچه شدن
iam a to go there U از رفتن به انجا خجالت می کشم
It is ( most ) disgraceful . U اینکارها عیب است ( خجالت دارد )
I am too shy (timid) to speak English . U خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
lose face <idiom> U به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
abash U خجالت دادن دست پاچه نمودن
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
to show somebody up [by behaving badly] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com