Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disabuse
U
از حقیقت اگاه کردن
disabused
U
از حقیقت اگاه کردن
disabuses
U
از حقیقت اگاه کردن
disabusing
U
از حقیقت اگاه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
admonishes
U
اگاه کردن
to put in possession
U
اگاه کردن
acquaints
U
اگاه کردن
warned
U
اگاه کردن
warns
U
اگاه کردن
admonishing
U
اگاه کردن
wist
U
اگاه کردن
acquainting
U
اگاه کردن
to let know
U
اگاه کردن
admonished
U
اگاه کردن
warn
U
اگاه کردن
intuits
U
تعلیم دادن اگاه کردن
debunking
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
intuit
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
U
تعلیم دادن اگاه کردن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
intuiting
U
تعلیم دادن اگاه کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
falsi crimen
U
مخفی کردن حقیقت
to raise a dust
U
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
pragmatism
U
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
conversant
U
اگاه
ware
U
اگاه
wares
U
اگاه
hep
U
اگاه
conscious
U
اگاه
apprised
U
اگاه
incognizant
U
نا اگاه
aware
U
اگاه
cognizant
U
اگاه
knows
U
اگاه بودن
subconsciously
U
نیمه اگاه
wide-awake
U
هشیار اگاه
sensible of a peril
U
اگاه از خطر
wide awake
U
هشیار اگاه
semiconscious
U
نیمه اگاه
know
U
اگاه بودن
notifying
U
اگاه ساختن
preconsclous
U
نیم اگاه
notification
U
اگاه سازی
notify
U
اگاه ساختن
notifies
U
اگاه ساختن
subconsciously
U
ناخود اگاه
monitored
U
اگاه ساز
monitors
U
اگاه ساز
i have no a with him
U
اگاه شدم
inconscient
U
ناخود اگاه
prescient
U
قبلا اگاه
monitor
U
اگاه ساز
subconscious
U
ناخود اگاه
to know the time of d
U
اگاه بودن
informed circles
U
محافل اگاه
notified
U
اگاه ساختن
subconscious
U
نیمه اگاه
to be a
U
اگاه بودن
troop information
U
برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets
U
او از رازهای من اگاه بود
be on to it
U
اگاه یا موافب باش
information program
U
برنامه اگاه سازی
keep me informed of that
U
مرا از ان اگاه سازید
on be on to a person
U
از قصد کسی اگاه بودن
information program
U
اگاه سازی برنامه اطلاعات
coscious
U
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one
U
از حال کسی اگاه بودن
to know what's what
U
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
acted
U
حقیقت
act
U
حقیقت
indeed
[admittedly]
<adv.>
U
در حقیقت
admittedly
<adv.>
U
در حقیقت
to be sure
<adv.>
U
در حقیقت
actually
U
در حقیقت
reality
U
حقیقت
fact
U
حقیقت
realities
U
حقیقت
facts
U
حقیقت
yea
U
در حقیقت
truth
U
حقیقت
in reality
U
در حقیقت
in sooth
U
در حقیقت
in truth
U
در حقیقت
truths
U
حقیقت
reserves
U
کتمان حقیقت
thing in itself
U
حقیقت غایی
To speak the truth.
U
حقیقت را گفتن
matter-of-fact
U
حقیقت امر
the face remains
U
حقیقت همانست
oversoul
U
حقیقت مطلق
the f.of the matter
U
حقیقت امر
half truth
U
حقیقت ناقص
approving truth
U
حقیقت مسلم
factual
U
حقیقت امری
shoe is on the other foot
<idiom>
U
برخلاف حقیقت
factually
U
حقیقت امری
erroneousness
U
عدم حقیقت
matter of fact
U
حقیقت امر
unreality
U
عدم حقیقت
hold up
<idiom>
U
اثبات حقیقت
reserving
U
کتمان حقیقت
understatement
U
کتمان حقیقت
axioms
U
حقیقت اشکار
axiom
U
حقیقت اشکار
understatements
U
کتمان حقیقت
tao
U
حقیقت طریقت
truthless
U
عاری از حقیقت
verism
U
حقیقت گرایی
verities
U
صحت حقیقت
untruthful
U
خلاف حقیقت
verity
U
صحت حقیقت
truthful
<adj.>
U
راست
[با حقیقت]
suppressio veri
U
کتمان حقیقت
reserve
U
کتمان حقیقت
tell the truth
U
حقیقت را گفتن
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
U
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
in point of fact
U
حقیقت امر اینست که
understating
U
حقیقت را افهار نکردن
principle
U
حقیقت مبادی واصول
veridical
U
از روی حقیقت گویی
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
veritable
U
قابل اثبات حقیقت
understate
U
حقیقت را افهار نکردن
Nothing hurts like the truth.
U
حقیقت تلخ است
that is about the size of it
U
حقیقت امراین است
truth drug
U
داروی کشف حقیقت
untruth
U
خلاف حقیقت کذب
lowdown
<idiom>
U
لپ مطلب ،حقیقت موضوع
untruths
U
خلاف حقیقت کذب
understates
U
حقیقت را افهار نکردن
The fact of the matter is. . . . . . .
U
حقیقت امر اینست که ...
understated
U
حقیقت را افهار نکردن
in the wrong
<idiom>
U
اشتباه ،درستی حقیقت
philologer
U
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
mincingly
U
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
action
U
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
I know it for a fact.
U
این یک حقیقت مسلم است
actions
U
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
axiom
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
realism
U
مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
apodeictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
axioms
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
low dwon
U
حقایق امر اصل حقیقت
apodictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
smoke out
<idiom>
U
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
He tried to conceal the facts.
U
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
as a matter of fact
U
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
like hell
<idiom>
U
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
letters patent
U
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
The truth was known to no one other than himself.
U
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
systematic theology
U
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
individualism
U
اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
power function
U
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
rationalism
U
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
pareto distribution
U
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
association for system management
U
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
phillips curve
U
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
asm
U
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
united nations organization
U
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
lool
U
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
command information program
U
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
poisson distribution
U
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
quantity equation
U
معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com