Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ostracised
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ostracism
U
محروم کردن از حقوق اجتماعی
Other Matches
lumpen
U
محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
ostracising
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass
U
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracizing
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
underprivileged
U
محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
attainder
U
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
denationalised
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
infamous
U
محروم از حقوق مدنی ترذیلی
civil rights
U
حقوق اجتماعی
woman's rights
U
حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
corruption of blood
U
محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
ostracism
U
محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی
social security payroll tax
U
مالیات مزد و حقوق برای تامین اجتماعی
bill of rights
U
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
common low
U
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
bereave
U
محروم کردن
to cut off
U
محروم کردن
deprive
U
محروم کردن
depriving
U
محروم کردن
deprives
U
محروم کردن
cut off
U
محروم کردن
abdicates
U
محروم کردن
abdicating
U
محروم کردن
exclude
U
محروم کردن
excludes
U
محروم کردن
abdicated
U
محروم کردن
abdicate
U
محروم کردن
dis-
U
محروم کردن
strip
U
محروم کردن از
devest
U
محروم کردن
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
U
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossess
U
محروم کردن دورکردن
unsight
U
از دیدن محروم کردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
dispossessed
U
محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
disinherit
U
از ارث محروم کردن
dispossesses
U
محروم کردن دورکردن
disinherits
U
از ارث محروم کردن
dispossessing
U
محروم کردن دورکردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
disinheriting
U
از ارث محروم کردن
unvoice
U
محروم از صدا کردن
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishes
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disfranchise
U
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
deprive the heirs of inheritance
U
وراث را از ارث محروم کردن
disestablish
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
To cut somebody out of a wI'll.
U
کسی را از ارث محروم کردن
mayhen
U
ازوسیله دفاع محروم کردن
attaint
U
مقصر دانستن محروم کردن
disbar
U
از شغل وکالت محروم کردن
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unsex
U
از خواص جنسی محروم کردن
disendow
U
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
dispossessing
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
public international law
U
حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum
U
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
disincorporate
U
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalizes
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
socialization
U
اجتماعی کردن
socialized
U
اجتماعی کردن
socialised
U
اجتماعی کردن
socialize
U
اجتماعی کردن
socialising
U
اجتماعی کردن
socialises
U
اجتماعی کردن
socializes
U
اجتماعی کردن
socializing
U
اجتماعی کردن
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
depriving
U
محروم کردن معزول کردن
interdict
U
قدغن کردن محروم کردن
deprives
U
محروم کردن معزول کردن
forecloses
U
محروم کردن سلب کردن
curtail
U
محروم کردن قطع کردن
geld
U
بی تخمدان کردن محروم کردن
curtailed
U
محروم کردن قطع کردن
curtailing
U
محروم کردن قطع کردن
evacuates
U
ترک کردن محروم کردن
evacuated
U
ترک کردن محروم کردن
evacuate
U
ترک کردن محروم کردن
curtails
U
محروم کردن قطع کردن
disappoints
U
ناکام کردن محروم کردن
disappoint
U
ناکام کردن محروم کردن
divests
U
محروم کردن عاری کردن
foreclose
U
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
U
محروم کردن سلب کردن
deprive
U
محروم کردن معزول کردن
cut off
U
قطع کردن محروم کردن
divest
U
محروم کردن عاری کردن
foreclosing
U
محروم کردن سلب کردن
divested
U
محروم کردن عاری کردن
divesting
U
محروم کردن عاری کردن
evacuating
U
ترک کردن محروم کردن
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
welfare
U
رعایت کردن خدمات اجتماعی
protective duty
U
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
harbour dues
U
حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
allotment advice
U
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
advalorem duty
U
حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
vindicated
U
استیفای حقوق کردن
vindicates
U
استیفای حقوق کردن
vindicating
U
استیفای حقوق کردن
to execute somebody
U
اعدام کردن
[حقوق]
vindicate
U
استیفای حقوق کردن
to study for the bar
U
تحصیل حقوق کردن
out law
U
از حقوق بی بهره کردن
abuse
U
تجاوز به حقوق کسی کردن
abused
U
تجاوز به حقوق کسی کردن
to apply to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
abuses
U
تجاوز به حقوق کسی کردن
abusing
U
تجاوز به حقوق کسی کردن
to have recourse to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to seek redress in court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
enfranchise
U
حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchising
U
حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchised
U
حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchises
U
حقوق مدنی اعطا کردن به
subversion
U
نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
to have recourse to arbitration
U
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
to apply to the court of arbitration
U
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
to enjoin somebody from doing something
[American E]
U
منع کردن کسی از انجام کاری
[حقوق]
to hog the road
U
بی اعتنا به حقوق سایررانندگان درجاده تجاوز کردن
to sue somebody for libel
[slander]
U
از کسی برای افترا
[تهمت]
شکایت کردن
[حقوق]
study for bar
U
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
authorized stoppage
U
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
disadvantaged
U
محروم
bereaved
U
محروم
blighted
U
محروم
deprived
U
محروم
cold turkey
U
محروم
sans
U
محروم از
disadvantaged children
U
کودکان محروم
lower class
U
طبقه محروم
disinherited
U
محروم ازارث
have not nations
U
ملل محروم
choiceless
U
محروم از حق انتخاب
underclass
U
طبقهی محروم
to be defected
U
محروم شدن
subclass
U
طبقه محروم
deprivable
U
محروم کردنی
underclass
U
طبقه محروم
excludable
U
محروم کردنی
exclusion
U
محروم سازی
dispossessor
U
ازتصرف محروم کننده
estopel
U
امرخاصی محروم شود
inalienable
U
محروم نشدنی لایتجزا
disseisin
U
محروم شدگی ازتصرف
unhouseled
U
محروم از عشاء ربانی
privation
U
محروم سازی تعلیق مقام
dehumanised
U
از خصائص انسانی محروم شدن
privations
U
محروم سازی تعلیق مقام
dehumanises
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized
U
از خصائص انسانی محروم شدن
To be deprived of something .
U
از چیزی محروم شدن ( ماندن )
dehumanizes
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing
U
از خصائص انسانی محروم شدن
She has had many privations in her youth .
U
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
disfranchisement
U
محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
These trees deprive the house of light .
U
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
exclusion
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualifications
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
communal
U
اجتماعی
ecclesiastic
U
اجتماعی
Republicans
U
اجتماعی
public
U
اجتماعی
processionary
U
اجتماعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com