English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I decided to do without it. U از خیر آن گذشتم
storing U فروشگاه
canteens U فروشگاه
store U فروشگاه
canteen U فروشگاه
salesroom U فروشگاه
shops U فروشگاه
shopped U فروشگاه
shop U فروشگاه
department stores U فروشگاه بزرگ
supermarket U فروشگاه بزرگ
supermarkets U فروشگاه بزرگ
hypermarket U فروشگاه بسیاربزرگ
hypermarkets U فروشگاه بسیاربزرگ
ship's service U فروشگاه ناو
sea stores U فروشگاه دریایی
army stores U فروشگاه ارتش
computer store U فروشگاه کامپیوتر
outlet U دررو فروشگاه
outlets U دررو فروشگاه
department store U فروشگاه بزرگ
off-licence U فروشگاه نوشابههای الکلی
pro shop U فروشگاه باشگاه حرفهای
canteens U فروشگاه یا رستوران سربازخانه
canteen U فروشگاه یا رستوران سربازخانه
off-licences U فروشگاه نوشابههای الکلی
antique shop U فروشگاه اشیاء عتیقه
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
commissaries U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
exchanges U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanging U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
ten cent store U فروشگاه دارای کالاهای ارزان
the forthcoming book U کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
exchange U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
post exchange U فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
quartermasters U فروشگاه وسایل سررشته داری
quartermaster U فروشگاه وسایل سررشته داری
commissary U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
canteen U فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
certificate of gains or losses U سند مصدق سود و زیان فروشگاه
floorwalker U بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
canteens U فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
extensions U طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
storewide U شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
extension U طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
general stores U فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
former U جلوی
feont U جلوی
frontward U جلوی
chain stores U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
forward U جلوی گستاخ
fore U جلوی درجلو
sincipital U واقع در جلوی سر
before my very eyes U جلوی چشمهایم
forwarded U جلوی گستاخ
prior U پیشین جلوی
fore U جلوی قایق
at the fore U در جلوی کشتی
in the way U جلوی راه
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
anticum U جرز جلوی معبد
camber U انحنای جلوی اسکی
nose spray U بسکهای جلوی گلوله
decks U سکوی جلوی تانک
cambers U انحنای جلوی اسکی
prowords U کلمات جلوی جملات
to stop the bus U جلوی اتوبوس را گرفتن
to get in the way U جلوی راه را گرفتن
wind screen U شیشه جلوی اتومبیل
windshields U شیشه جلوی اتومبیل
windshield U شیشه جلوی اتومبیل
bows U قسمت جلوی قایق
Get out of my face! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
decked U سکوی جلوی تانک
bow U قسمت جلوی قایق
ackermanaxle U محور جلوی اتومبیل
bowing U قسمت جلوی قایق
bowed U قسمت جلوی قایق
afterleech U بادبان جلوی قایق
under one's nose <adv.> U جلوی چشم کسی
bowling crease U خط موازی جلوی پایه ها
foresheets U فضای جلوی قایق
forward area U منطقه جلوی رزم
head sail U بادبان جلوی دکل
deck U سکوی جلوی تانک
googol U عدد یک با صد صفر در جلوی ان
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
forward echelon U رده جلوی نبرد
Get out of my sight! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن
to block [hold up] (the) traffic U جلوی رفت و آمد را گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To teach grandma to suck eggs. U جلوی لوطی معلق زدن
foreshores U لبه جلوی ساحل دریا
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
To keep prices down. U جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
jibs U بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing U بادبان سه گوشه جلوی دکل
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forwards U سه بازیگر جلوی تور والیبال
forward bow spring U فنر جلوی سینه کشتی
foresail U بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibbed U بادبان سه گوشه جلوی دکل
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
forebody U بدنه قسمت جلوی ناو
metopon U قسمت جلوی زائده جلومغز
jib U بادبان سه گوشه جلوی دکل
foreshore U لبه جلوی ساحل دریا
Drop me by the phone booth. U مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
panels U قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panel U قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
washes U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
anti dazzle vizor U سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
foreland U زمین جلوی موضع دماغه سنگر
fore and aft U واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
There is nothing to prevent me. U هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
washed U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
It took place under my very eyes. U درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
wash U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. U جلوی پدرش سیگار نمی کشد
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
Come and get warm by the fire . U بیا جلوی آتش که گرم بشوی
mizzen staysail U بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
head up U بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head off U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
leading point U نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
head down U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacks U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check U جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
It is never too late to mend. U هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
tack U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Drop me off in front of the train station! U من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
He parked the car right in front of the garage. U درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
hold one's tongue <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
center of gravity envelope U تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
zero stage U طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to swat the ball away U با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
ante-choir U [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
muzzle boresight U حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
balanced control surfaces U سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
to let rip U حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
course line shot U تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
intermediate area U منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear U قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
rack U آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
department stores U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat U پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches U سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout U قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer U نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers U نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick U حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. U اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person U نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout U پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com