English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
red out U از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kenning U نگاه قدرت بینایی
retardation U شتاب منفی
deceleration U شتاب منفی
negative acceleration U شتاب منفی
decelerete U بصورت منفی شتاب دادن
accelerating power U قدرت شتاب
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
acatamathesia U ازبین رفتن قدرت ادراکات
knock knees U زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
tide mark U علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
paradrag drop U سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
cyclotron U دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
sights U بینایی
visions U بینایی
second sight U بینایی
spectrum U بینایی
perspectives U بینایی
perspective U بینایی
eyeing U بینایی
spectral U بینایی
eyes U بینایی
eyesight U بینایی
vision U بینایی
eying U بینایی
eye U بینایی
sight U بینایی
perceptivity U بینایی
visual acuity U تیزی بینایی
visive U وابسته به بینایی
visual axis U محور بینایی
vision test U ازمون بینایی
emmetropia U بینایی طبیعی
tunnel vision U بینایی کانونی
the sense of sight U حس بینایی یا باصره
facial vision U بینایی صورتی
far point U برد بینایی
field of vision U میدان بینایی
discernment U بصیرت بینایی
dichromatism U بینایی دوفامی
trichromatism U بینایی سه فامی
scotopia U بینایی در تاریکی
visual purple U ارغوان بینایی
optics U علم بینایی
rhodopsin U ارغوان بینایی
visual yellow U زرد بینایی
photopia U بینایی درنورزیاد
monochromatism U بینایی تک فامی
asthenopia U ضعف بینایی
optometry U بینایی سنجی
monocular vision U بینایی یک چشمی
optometer U بینایی سنج
optic U وابسته به بینایی
optic nerve U عصب بینایی
emmetropis U بینایی طبیعی
quick sight U بینایی تیز
nervus opticus U عصب بینایی
astigmatism U ناهمخوانی بینایی استیگماتیسم
test chart U لوحه بینایی سنجی
campimeter U میدان سنج بینایی
manoptoscope U برتری سنج بینایی
perimeters U میدان سنج بینایی
optical instruments U الات وابسته به بینایی
perimeter U میدان سنج بینایی
xanthocyanopsia U بینایی زرد- ابی
perceptiveness U بینایی قوه مشاهده
optometric service U قسمت بینایی سنجی
scope U وسیله دیدبانی یا بینایی
ametropia U نقص انکساری بینایی
paropsis U خراب شدن بینایی
orthoptic U درست کننده نقص بینایی
orthoptic U وابسته به اصلاح نقص بینایی
hemeralopia U کمی بینایی در نور زیاد
his sight could p darkness U بینایی وی تاریکی رامی شکافت
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
eye glass U شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
optometric service U بخش بینایی سنجی و چشم پزشکی
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . U ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
crashing U سقوط
nosedives U سقوط
nosediving U سقوط
crashingly U سقوط
crashes U سقوط
nosedived U سقوط
crashed U سقوط
nosedive U سقوط
crash U سقوط
downcome U سقوط
come down U سقوط
collapses U سقوط
crack-up U سقوط
elapses U سقوط
chute U سقوط
dropping U سقوط
elapsing U سقوط
chutes U سقوط
prolapsus U سقوط
falling U سقوط
prolapse U سقوط
dropped U سقوط
elapse U سقوط
crack up U سقوط
drop U سقوط
low dwon U سقوط
tailspin U سقوط
collapsing U سقوط
drops U سقوط
fall U سقوط
collapsed U سقوط
collapse U سقوط
downfall U سقوط
drops U افت سقوط
lapse vi U سقوط کردن
drops U چکه سقوط
dropping U افت سقوط
nosedived U سقوط کردن
drop U چکه سقوط
crashingly U سقوط کردن
drop U افت سقوط
break down U سقوط ناگهانی
dropped U چکه سقوط
dropped U افت سقوط
nosedive U سقوط کردن
dropping U چکه سقوط
nosediving U سقوط کردن
arrest U جلوگیری از سقوط
tailspin U سقوط کردن
fall velocity U سرعت سقوط
discharge of an obligation U سقوط تعهد
gastroptosis U سقوط معده
chute U سقوط انحطاط
velocity of fall U سرعت سقوط
chute U ریزش با سقوط
chutes U سقوط انحطاط
chutes U ریزش با سقوط
loss U گریز سقوط
prolapse of the uterus U سقوط رحم
wipe out U سقوط کردن
free fall U سقوط ازاد
lapse inconduct U سقوط در رفتاروکردار
arrests U جلوگیری از سقوط
arrested U جلوگیری از سقوط
nosedives U سقوط کردن
termination of obligations U سقوط تعهدات
aborting U سقوط کردن
aborted U سقوط کردن
abort U سقوط کردن
falling U سقوط کننده
fall U افت سقوط
fall U سقوط کردن
aborts U سقوط کردن
stumbling blocks U سبب سقوط
crash U سقوط کردن
crashing U سقوط کردن
crashes U سقوط کردن
crashed U سقوط کردن
stumbling block U سبب سقوط
free type parachute U چتر سقوط ازاد
crash land U سقوط کردن هواپیما
drop hammer U چکش سقوط ازاد
crash-land U سقوط کردن هواپیما
crash-landed U سقوط کردن هواپیما
proctoptosis U سقوط روده راست
crash-landing U سقوط کردن هواپیما
pash U سقوط برف سنگین
crash-lands U سقوط کردن هواپیما
plumper U دروغ صرف سقوط
crashed U سقوط کردن هواپیما
crashes U سقوط کردن هواپیما
crashing U سقوط کردن هواپیما
crash U سقوط کردن هواپیما
crashingly U سقوط کردن هواپیما
dropping U قطره سقوط کردن کم کنید
plunges U سقوط سنگین فرو بردن
aborts U سقوط کردن موشک یا هواپیما
aborting U سقوط کردن موشک یا هواپیما
dropping ball viscosimeter U گرانروی سنج با سقوط گلوله
skid U راه شکست مسیر سقوط
high velocity drop U بارریزی با سرعت سقوط زیاد
debacle U سقوط ناگهانی حکومت و غیره
dTbGcles U سقوط ناگهانی حکومت و غیره
dropped U قطره سقوط کردن کم کنید
debacles U سقوط ناگهانی حکومت و غیره
falling of the womb U سقوط کردن پائین افتادگی
aborted U سقوط کردن موشک یا هواپیما
abort U سقوط کردن موشک یا هواپیما
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com