Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He feels bad about it . He is concerned about it.
U
از این موضوع ناراحت است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
queued
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
U
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
U
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
uncomfortable
U
ناراحت
uncomfortably
U
ناراحت
tensing
U
ناراحت
inconvenient
U
ناراحت
fidgety
U
ناراحت
worried
U
ناراحت
down in the dumps
<idiom>
U
ناراحت
incommodious
U
ناراحت
uneasily
U
ناراحت
uneasy
U
ناراحت
uptight
U
ناراحت
tenses
U
ناراحت
comfortless
U
ناراحت
tensed
U
ناراحت
fretful
U
ناراحت
peaceless
U
ناراحت
ill at ease
U
ناراحت
disturbed
U
ناراحت
tense
U
ناراحت
tenser
U
ناراحت
tensest
U
ناراحت
perturb
U
ناراحت کردن
discommode
U
ناراحت کردن
incommodiously
U
بطور ناراحت
i passed an uneasy night
U
ناراحت بودم
incommode
U
ناراحت کردن
hung over
U
ناراحت ازاعتیاد
painful
U
ناراحت کننده
incommoded by want of room
U
ناراحت از حیث
under a cloud
<idiom>
U
ناراحت وغمگین
shook up
<idiom>
U
نگران ،ناراحت
distraught
U
شوریده ناراحت
grouching
U
ادم ناراحت
grouches
U
ادم ناراحت
grouched
U
ادم ناراحت
grouch
U
ادم ناراحت
distemper
U
ناراحت کردن
fidgets
U
ناراحت بودن
upset
U
نژند ناراحت
discomfiture
U
ناراحت کردن
discomforts
U
ناراحت کردن
discomfort
U
ناراحت کردن
upsets
U
نژند ناراحت
fidgeting
U
ناراحت بودن
to feel strange
U
ناراحت بودن
off-putting
U
ناراحت کننده
upsetting
U
نژند ناراحت
fidget
U
ناراحت بودن
fidgeted
U
ناراحت بودن
antsy
<adj.>
U
بیقرار
[ناراحت]
[بی تاب]
harass
U
ناراحت کردن دشمن
put (someone) out
<idiom>
U
ناراحت ،دردسر،اذیت
upsetting conversation
U
گفتگو ناراحت کننده
harasses
U
ناراحت کردن دشمن
What have I done to offend you?
U
من چطور تو را ناراحت کردم؟
disquiet
U
ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
He is on edge. He is restive.
U
آرام ندارد (ناراحت است )
to be on thorns
U
ناراحت یادل واپس بودن
nightmare
U
خواب ناراحت کننده و غم افزا
nightmares
U
خواب ناراحت کننده و غم افزا
I dont mind the cold .
U
از سرما ناراحت نمی شوم
worrywart
U
ادم غصه خور و ناراحت
It is preying on my mind.
U
خیالم را ناراحت کرده است
He gets really upset.
U
او
[مرد]
خیلی ناراحت میشود.
incommode
U
ناراحت گذاردن دردسر دادن
I was devastated.
<idiom>
U
من را بسیار ناراحت کرد
[اصطلاح روزمره]
turn (someone) off
<idiom>
U
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
bug
U
کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugs
U
کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugging
U
کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
unhandy
U
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
discomfit
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
motif
U
موضوع
theme
U
موضوع
themes
U
موضوع
text
U
موضوع
texts
U
موضوع
objected
U
موضوع
motifs
U
موضوع
subjects
U
موضوع
criteria
U
موضوع
subject
U
موضوع
proposition
U
موضوع
objecting
U
موضوع
subjected
U
موضوع
question
U
موضوع
themes
U
موضوع ها
questioned
U
موضوع
questions
U
موضوع
subjecting
U
موضوع
point
U
موضوع
topic
U
موضوع
propositions
U
موضوع
propositioning
U
موضوع
propositioned
U
موضوع
indirect objects
U
موضوع
head
U
موضوع
afair
U
موضوع
topics
U
موضوع
direct objects
U
موضوع
objects
U
موضوع
subjects
U
موضوع ها
topics
U
موضوع ها
subject
[topic]
U
موضوع
topic
U
موضوع
matters
U
موضوع
object
U
موضوع
plotless
U
بی موضوع
issues
U
موضوع
mattered
U
موضوع
matter
U
موضوع
issued
U
موضوع
issue
U
موضوع
mattering
U
موضوع
treading on eggshells
<idiom>
U
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walking on eggshells
<idiom>
U
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
monomaniac
U
دیوانه یک موضوع
not to point
U
بیرون از موضوع
not to the point
U
خارج از موضوع
in question
U
موضوع بحث
direct objects
U
موضوع منظره
objective complement
U
مکمل موضوع
out of question
U
خارج از موضوع
matter on hand
U
موضوع بحث
subject
U
شیی موضوع
subjecting
U
رعایا موضوع
lemma
U
مقدمه موضوع
it is a question of money
U
موضوع بسته به
sides of the question
U
اطراف موضوع
side show
U
موضوع فرعی
objecting
U
موضوع منظره
in contestation
U
موضوع بحث
res ipsa loquitur
U
موضوع گویاست
subjected
U
رعایا موضوع
off the track
U
از موضوع پرت
subjects
U
شیی موضوع
objected
U
موضوع منظره
indirect objects
U
موضوع منظره
subject of debate
U
موضوع دعوی
subjects
U
رعایا موضوع
subject and predicate
U
موضوع و محمول
subduce
U
موضوع کردن
sign position
U
موضوع علامت
affaire d'honneur
U
موضوع شرافتی
subjecting
U
شیی موضوع
privity
U
موضوع محرمانه
postulate
U
اصل موضوع
subject
U
رعایا موضوع
side issues
U
موضوع فرعی
side issue
U
موضوع فرعی
at issue
U
موضوع بحث
beside the question
U
خارج از موضوع
object
U
موضوع منظره
grievance
U
موضوع شکایت
a horse of another colour
[different colour]
U
موضوع علیحده
neither here nor there
<idiom>
U
بیربط به موضوع
What gives?
U
موضوع چه است؟
What is happening?
U
موضوع چه است؟
What is the matter?
U
موضوع چه است؟
What's the matter?
U
موضوع چیه؟
fair game
<idiom>
U
موضوع تهاجم
problem
U
معما موضوع
problems
U
معما موضوع
postulated
U
اصل موضوع
irrelevant
U
خارج از موضوع
What's cooking?
U
موضوع چه است؟
cases
U
موضوع حالت
case
U
موضوع حالت
issue
U
موضوع شماره
issue
U
موضوع دعوی
issued
U
موضوع شماره
issued
U
موضوع دعوی
issues
U
موضوع شماره
issues
U
موضوع دعوی
subject matter
U
موضوع اصلی
subject matter
U
مطلب موضوع
What's going on?
U
موضوع چه است؟
objects
U
موضوع منظره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com