Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take the p of a person
U
ازکسی طرفداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to ask somebody a question
U
ازکسی سئوالی کردن
let (someone) off the hook
<idiom>
U
عذرخواهی کردن ازکسی
to thank any one in a
U
پیشاپیش ازکسی سپاسگزاری کردن
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
to a person for a thing
U
چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
debunks
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
to pay a visit to any one
U
کردن ازکسی عیادت کردن
to stand for
U
طرفداری کردن از
advocate
طرفداری کردن
take the part of
U
طرفداری کردن
side
U
طرفداری کردن از
sides
U
طرفداری کردن از
favouring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favouring
U
طرفداری مرحمت کردن
favoring
U
طرفداری مرحمت کردن
favours
U
طرفداری مرحمت کردن
favored
U
طرفداری مرحمت کردن
advocates
U
طرفداری کردن حامی
To take someones side . To side with someone.
U
از کسی طرفداری کردن
favours
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favor
U
طرفداری مرحمت کردن
favour
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favoring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
advocated
U
طرفداری کردن حامی
favors
U
طرفداری مرحمت کردن
favour
U
طرفداری مرحمت کردن
favored
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favors
U
همراهی یا طرفداری کردن با
advocating
U
طرفداری کردن حامی
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
teetotal
U
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
to lobby against
[for]
somebody
U
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
to stand up for
U
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
favours
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favour
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favored
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favors
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favor
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
indisposed towards any one
U
بیزار ازکسی
to pose a question to any one
U
ازکسی سئوالی
toa a person about a thing
چیزی را ازکسی پرسیدن
to w anything out of a person
U
چیزیرا ازکسی دراوردن
to draw one out
U
حرف ازکسی دراوردن
to take leave of any one
U
اجازه ازکسی گرفتن
to take vengeance on a person
U
ازکسی انتقام کشیدن
to cry halves
U
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to w anything out of a person
U
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
corkage
U
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
have it in for someone
<idiom>
U
نشان دادن سوء قصدوسوء نیت یا متنفربودن ازکسی
devotion
U
طرفداری
favouritism
U
طرفداری
sidings
U
طرفداری
siding
U
طرفداری
partiality
U
طرفداری
favoritism
U
طرفداری
partisanship
U
طرفداری
one sidedness
U
طرفداری
one tideness
U
طرفداری
adhesion
U
طرفداری
germanism
U
طرفداری از المان
party spirit
U
طرفداری حزبی
biases
U
طرفداری تعصب
prelatism
U
طرفداری ازمتران ها
bias
U
طرفداری تعصب
growthmanship
U
طرفداری ازرشد
he sided with us
U
طرفداری از ما کرد
royalism
U
طرفداری از رژیم سلطنتی
libertarianism
U
طرفداری از ازادی فردی
respect of persons
U
طرفداری و واهمه از کسان
unprejudiced
U
بدون تبعیض یا طرفداری
proslavery
U
طرفداری از برده فروشی
sectionalism
U
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
phonetioist
U
طرفداری املای مطابق صدا
with out any p to
U
بدون هیچ طرفداری ازاو
pan americanism
U
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
royalism
U
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
feminism
U
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
The senator argued in favour of lowering the tax.
U
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
temperance
U
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism
U
طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
prohibitionism
U
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
loyalists
U
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
phonetist
U
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
loyalist
U
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
p in favour of a person
U
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
agrarianism
U
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com