English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
obsolete U ازکار افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dead engine U موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
Other Matches
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
worker U ازکار در امده
incapacitates U ازکار افتادن
incapacitating U ازکار افتادن
worked up U ازکار در امده
paralysis U ازکار افتادگی
break down <idiom> U ازکار افتادن
incapacitated U ازکار افتادن
cessation from work U فراغت ازکار
incapacitate U ازکار افتادن
jade U ازکار انداختن
superpurgation U بی اندازه ازکار کردن
cessation from work U دست کشی ازکار
knock off U ازکار دست کشیدن
put (something) past someone (negative) <idiom> U ازکار شخص متعجب شدن
sweeney U ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
mellowed U جا افتاده
mellow U جا افتاده
meek U افتاده
modest U افتاده
elliptic U افتاده
old fashioned U از مد افتاده
crest fallen U افتاده
low U افتاده
downfallen U افتاده
ripest U جا افتاده
riper U جا افتاده
ripe U جا افتاده
footworn U از پا افتاده
out of date U از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
mellows U جا افتاده
whacked U از پا افتاده
unassuming U افتاده
mellowing U جا افتاده
flagging U افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
fallen U افتاده
old hat U از مد افتاده
lame ducks U از کار افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
remotely U دور افتاده
installed U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
obvolute U رویهم افتاده
compromised U به خطر افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
back rent U اجاره پس افتاده
hors de combat U از کار افتاده
seedy U از کار افتاده
cyma recta U موجی افتاده
noneffective U از کار افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
nutant U پایین افتاده
out of order U از کار افتاده
outland U دور افتاده
copybook U پیشپا افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
unassertive U افتاده حال
protrudent U بیرون افتاده
short of breath U از نفس افتاده
short winded U از نفس افتاده
mity U کزم افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
decurrent U پایین افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
demimonde U عقب افتاده
winded U از نفس افتاده
tatty U پیش پا افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
proleptic U پیش افتاده
he fell prone U دمر افتاده
impassionate U بهوس افتاده
in register U روی هم افتاده
jugate U روی هم افتاده
old hat U پیش پا افتاده
dowm U از کار افتاده
deadlines U از کار افتاده
recluse U دور افتاده
recluses U دور افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
outstanding U عقب افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
outstandingly U عقب افتاده
lowly U صغیر افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
retarded U عقب افتاده
outlying U دور افتاده
trite U پیش پا افتاده
deadline U از کار افتاده
prostrate U بخاک افتاده
prostrated U بخاک افتاده
prostrating U بخاک افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
deferred U عقب افتاده
backs U بدهی پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
lowlier U صغیر افتاده
prostrates U بخاک افتاده
overlapping U رویهم افتاده
lowliest U صغیر افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
banal U پیش پا افتاده
backwards U عقب افتاده
meshed U درهم جا افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
delayed U عقب افتاده
backward U عقب افتاده
slack U جای افتاده یا شل
overlapping U روی هم افتاده گی
slackest U جای افتاده یا شل
slacks U جای افتاده یا شل
outposts U پاسگاه دور افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
leading current U شدت پیش افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
slothful U دیرپای عقب افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
remote site U محل دور افتاده
sear U خشکیده از کار افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
well worn U پیش پا افتاده معمولی
pulled U شکسته شده افتاده
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
back rent U کرایه عقب افتاده
arrear U دین عقب افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
arrears U بدهیهای عقب افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
evader U دور افتاده از یکان
outback U جای دور افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
unfrequented U دور افتاده تکرار نشدنی
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
islet U جای پرت ودور افتاده
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
islets U جای پرت ودور افتاده
down U میله افتاده واخراج توپزن
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
low browed U پایین افتاده دارای سردر کوتاه
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent U کرایه خانه ام عقب افتاده است
fill U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
fills U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
That's old hat! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
The region became an economic backwater. U این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
gamodeme U نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
She has circles under hereyes. U زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com