Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
spelled
U
پی بردن به خواندن
spells
U
پی بردن به خواندن
spell
U
پی بردن به خواندن
sustain a loss
U
زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
pre engage
U
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
double
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
get a load of
<idiom>
U
دیدن چیزی
perception of an object
U
مشاهده یا دیدن چیزی
To benefit from something.
U
از چیزی خیر دیدن
protects
U
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
U
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
U
توقف آسیب دیدن چیزی
to see through
U
از بین چیزی مات
[غیر شفاف]
دیدن
to read through something
U
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
U
چیزی را کاملا خواندن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to read off
U
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read through something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
recognizes
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
extends
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
hydroscope
U
التی برای دیدن اعماق دریا اب بین
To discover (realize, assess) something.
U
به چیزی پی بردن
flippy
U
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
to cram
U
فشرده درس خواندن
[برای امتحانی]
to mug up
[British E]
for an exam
U
فشرده درس خواندن
[برای امتحانی]
to swot
[British E]
for an exam
U
فشرده درس خواندن
[برای امتحانی]
psalmodic
U
مانندمزامیری که برای خواندن ترتیب دهند
to benefit from something
U
سود بردن از چیزی
make do with something
U
با چیزی بسر بردن
make something do
U
با چیزی بسر بردن
to capitalize/capitalise
[British English]
on something
U
سود بردن از چیزی
decolo
U
رنگ چیزی را بردن
to profit from something
U
سود بردن از چیزی
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
cancel out
<idiom>
U
از بین بردن اثر چیزی
stale
U
تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
disfeature
U
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
compilations
U
ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
increment
U
انتقال متن یا کارت به محل روبروی آن برای چاپ یا خواندن
increments
U
انتقال متن یا کارت به محل روبروی آن برای چاپ یا خواندن
compilation
U
ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
responses
U
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
response
U
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
It's to take away.
برای بردن است.
dousing
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
pantechnicon van
U
یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
laughter
U
مسابقه اسان برای بردن
cast pearls before swine
<idiom>
U
از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
preferment
U
ازپیش
head load control
U
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
match points
U
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
importing
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
laparotomy
U
شکافتن شکم برای پی بردن به بیماری
sinking line
U
نخی برای فرو بردن زیر اب
import
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
match point
U
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
to give the guy to
U
گریختن ازپیش
lilt
U
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts
U
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
cim
U
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm
U
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
fin
U
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
fins
U
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
polyonging
U
بکار بردن چند نام برای یک چیز
tumbrel or bril
U
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
polyonymy
U
بکار بردن چند نام برای یک چیز
foretell
U
ازپیش اگاهی دادن
forewarned
U
ازپیش اخطار کردن
forewarn
U
ازپیش اخطار کردن
bespeak
U
ازپیش سفارش دادن
it was p of evil
U
بدی را ازپیش خبرمیداد
advances
U
: ازپیش فرستاده شده
advancing
ازپیش فرستاده شده
foretelling
U
ازپیش اگاهی دادن
forewarns
U
ازپیش اخطار کردن
foretells
U
ازپیش اگاهی دادن
advance
ازپیش فرستاده شده
forefeel
U
ازپیش احساس کردن
recorders
U
وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
recorder
U
وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
cool out
U
راه بردن اسب برای خشک شدن عرق
rest and recuperation
U
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
dipsey sinker
U
نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
herbicide
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicides
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
roll forward
U
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
i/o
U
پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
head
U
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
mirror writing shadow reading
U
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
cim
U
استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده
fetch
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetched
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
leap frog test
U
و داده می نویسد و می خواندن و برای بررسی اختلاف مقایسه میکند تا تمام محل ها بررسی شوند
the bird is p of that event
U
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
to knock a person's head off
U
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
bombs
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
lifts
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
salomon damper
U
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
lifted
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
arm
U
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
long shot
U
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
walking ring
U
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
deceleration time
U
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
hare and hounds
U
بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
refreshed
U
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh
U
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshes
U
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
positioned
U
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position
U
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
to grieve over anything
U
برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
thinned
U
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thins
U
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinnest
U
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinners
U
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin
U
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
ocr
U
وسیلهای که حرف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و برای پردازش در کامپیوتر به حالت قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند
optical
U
وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com