English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outwind U ازنفس انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wind U ازنفس انداختن نفس
winds U ازنفس انداختن نفس
Other Matches
to get out of breath U ازنفس افتادن
use up U ازنفس افتادن
winds U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
wind U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to let drop U انداختن
to let fall U انداختن
fells U انداختن
to put back U پس انداختن
throw U انداختن
to play a searchlight U انداختن
throws U انداختن
throwing U انداختن
hurled U انداختن
brush finish U خط انداختن
thrusts U انداختن
thrusting U انداختن
thrust U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
to skips over U انداختن
deracination U بر انداختن
hurl U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
felled U انداختن
emplace U جا انداختن
felling U انداختن
to leave out U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
ruts U خط انداختن
leave out U انداختن
let fall U انداختن
spills U انداختن
run home U جا انداختن
retroject U پس انداختن
spilling U انداختن
spilled U انداختن
spill U انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
hitching U انداختن
rut U خط انداختن
lay away U انداختن
souse U انداختن
floriate U گل انداختن در
to hew down U انداختن
blobs U لک انداختن
to fire off a postcard U انداختن
omitting U انداختن
to draw lots U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
omit U انداختن
jaculate U انداختن
lash vt U انداختن
spilled or spilt U انداختن
blob U لک انداختن
relegating U انداختن
launch U به اب انداختن
slings U انداختن
launched U به اب انداختن
hewed U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
stagger U از پا انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
hewn U انداختن
relegates U انداختن
hews U انداختن
pilling U تل انداختن
relegated U انداختن
relegate U انداختن
hew U انداختن
hitches U انداختن
string U زه انداختن به
launches U به اب انداختن
overthrew U بر انداختن
delete U انداختن
deleted U انداختن
overthrowing U بر انداختن
deleting U انداختن
deletes U انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
benite U به شب انداختن
line U خط انداختن در
lines U خط انداختن در
flings U انداختن
overthrows U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
hewing U انداختن
launching U به اب انداختن
prostrate U از پا انداختن
overthrow U بر انداختن
extrude U بیرون انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
tossing U بالا انداختن
extrudes U بیرون انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
toss U بالا انداختن
extruded U بیرون انداختن
tosses U بالا انداختن
excrete U بیرون انداختن
excreted U بیرون انداختن
tossed U بالا انداختن
perils U درخطر انداختن
excretes U بیرون انداختن
peril U درخطر انداختن
risking U به خطر انداختن
risked U به مخاطره انداختن
contorting U از شکل انداختن
contorts U از شکل انداختن
beggars U بگدایی انداختن
suspend U به تعویق انداختن
risked U به خطر انداختن
risk U به مخاطره انداختن
risk U به خطر انداختن
cut a joke U مزه انداختن
suspends U به تعویق انداختن
beggar U بگدایی انداختن
risking U به مخاطره انداختن
contorted U از شکل انداختن
excreting U بیرون انداختن
belch out or of forth U پشت سر انداختن
driers U خشک انداختن
dries U خشک انداختن
dry U خشک انداختن
rolls U بدوران انداختن
dryers U خشک انداختن
rolled U بدوران انداختن
roll U بدوران انداختن
risks U به مخاطره انداختن
risks U به خطر انداختن
contort U از شکل انداختن
suspending U به تعویق انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
trap U در تله انداختن
expels U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
expelled U بیرون انداختن
expel U بیرون انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
disfigures U از شکل انداختن
disfigured U از شکل انداختن
knock up U از کار انداختن
trap U درتله انداختن
trap U بدام انداختن
pickles U ترشی انداختن
pickle U ترشی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculate U از مردی انداختن
knock-ups U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
disfigure U از شکل انداختن
miscast U بناحق انداختن
snare U بدام انداختن
deforms U ازشکل انداختن
deforming U ازشکل انداختن
deform U ازشکل انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
snares U بدام انداختن
allure U بطمع انداختن
triggers U راه انداختن
triggered U راه انداختن
trigger U راه انداختن
depresses U ازارزش انداختن
depress U ازارزش انداختن
defers U عقب انداختن
deferring U عقب انداختن
defer U عقب انداختن
immobilized U از رواج انداختن
inaugurate U براه انداختن
inveigling U بدام انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
interjects U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
interject U درمیان انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com