English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
field laboratory U ازمایشگاه صحرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bleacher U صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
test room U ازمایشگاه
invitro U در ازمایشگاه
laboratory U ازمایشگاه
lab U ازمایشگاه
laboratories U ازمایشگاه
labs U ازمایشگاه
flask U تنگ ازمایشگاه
sky lab U ازمایشگاه فضایی
flasks U تنگ ازمایشگاه
bunsen gas burner U چراغ گازی ازمایشگاه
material testing laboratory U ازمایشگاه مصالح ساختمانی
erlenmeyer flask U تنگ مخروطی ازمایشگاه
proving ground U محل تحقیقات علمی ازمایشگاه
beakers U فرف کیمیاگری لیوان ازمایشگاه
ordnance labratory U ازمایشگاه جنگ افزار ومهمات
beaker U فرف کیمیاگری لیوان ازمایشگاه
culturing U کشت میکرب در ازمایشگاه برز
cultures U کشت میکرب در ازمایشگاه برز
culture U کشت میکرب در ازمایشگاه برز
impluse voltage testing plant U ازمایشگاه فشار ضربهای تاسیسات ازمایش فشارضربهای
laboratorian U کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
campestral U صحرایی
outdoor U صحرایی
field kitchen U اشپزخانه صحرایی
field gun U توپ صحرایی
field exercise U تمرین صحرایی
field exercise U خدمات صحرایی
field glass U دوربین صحرایی
field maintenance U نگهداری صحرایی
field work U کار صحرایی
fieldartillery U توپخانه صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field shop U کارگاه صحرایی
gerbille U موش صحرایی
field ration U جیره صحرایی
field stockade U ذخایر صحرایی
field radio U بی سیم صحرایی
field notes U یادداشتهای صحرایی
field wire U سیم صحرایی
call boxes U تلفن صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
prison camps U زندان صحرایی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
orienteering U مسابقهی دو صحرایی
landrail U ابچلیک صحرایی
mentha piperita U نعناع صحرایی
out guard U گشتی صحرایی
outsentry U پاسدار صحرایی
ratton U موش صحرایی
scabiosa U مامیثای صحرایی
call box U تلفن صحرایی
field hospital U بیمارستان صحرایی
pavilion U چادر صحرایی
fieldmice U موش صحرایی
fieldmouse U موش صحرایی
field atrillery U توپخانه صحرایی
good king U اسفناج صحرایی
drumhead court martial U محاکمه صحرایی
crab apples U سیب صحرایی
corn parsley U جعفری صحرایی
corn mayweed U بابونه صحرایی
oat U جو صحرایی یولاف
can U مستراح صحرایی
canning U مستراح صحرایی
caracal U گربه صحرایی
cans U مستراح صحرایی
abutilon U خطمی صحرایی
field glasses U عینک صحرایی
latrine U توالت صحرایی
pavilions U چادر صحرایی
english mercury U اسفناج صحرایی
vole U موش صحرایی
field army U ارتش صحرایی
field archery U تیراندازی صحرایی
fiedl fortifications U استحکامات صحرایی
rat U موش صحرایی
crab apple U سیب صحرایی
voles U موش صحرایی
artillery U توپخانه صحرایی
good henry U اسفناج صحرایی
gerbil U موش صحرایی
gerbils U موش صحرایی
bindweed U نیلوفر صحرایی
hunter's round U نوعی مسابقه صحرایی
field U زمینه رزمی صحرایی
tare U ویسیای صحرایی ماشک
dodders U کتان صحرایی لرزیدن
dodder U کتان صحرایی لرزیدن
fields U زمینه رزمی صحرایی
fielded U زمینه رزمی صحرایی
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field manual U ائین نامه صحرایی
convertible table U میز صحرایی تا شونده
hudson seal U خز موش صحرایی امریکا
fieldpiece U تفنگ یا توپ صحرایی
field arrow U تیرهای تیراندازی صحرایی
field officer U افسر عملیات صحرایی
lemming U موش صحرایی قطب شمال
lemmings U موش صحرایی قطب شمال
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field commands U یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
hock U گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
coyote U گرگ صحرایی امریکای شمالی
coyotes U گرگ صحرایی امریکای شمالی
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
ess U دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
peafowl U قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
equestrian events U مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
greenest U چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green U چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
out post U پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
central pastry kitchen U اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
pioneer heliport U فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
hares U خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
hare U خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
camp chair U صندلی سفری صندلی صحرایی
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com