Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
retrocede
U
ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grade
U
انحراف ازسطح تراز
grades
U
انحراف ازسطح تراز
indrawn
U
بداخل کشیده
inrush
U
هجوم بداخل
inflow
U
جریان بداخل
immigration
U
مهاجرت بداخل
infltrate
U
نفوذکردن
influence
U
نفوذکردن بر
influenced
U
نفوذکردن بر
influences
U
نفوذکردن بر
influencing
U
نفوذکردن بر
pervading
U
نفوذکردن
pervade
U
نفوذکردن
pervaded
U
نفوذکردن
leak
U
نفوذکردن
leaked
U
نفوذکردن
to take air
U
نفوذکردن
leaks
U
نفوذکردن
pervades
U
نفوذکردن
penetrates
U
بداخل سرایت کردن
adducent
U
بداخل کشنده مقرب
penetrated
U
بداخل سرایت کردن
penetrate
U
بداخل سرایت کردن
pervades
U
بداخل راه یافتن
pervaded
U
بداخل راه یافتن
pervade
U
بداخل راه یافتن
pervading
U
بداخل راه یافتن
imbuing
U
خوب نفوذکردن
imposes
U
اعمال نفوذکردن
impose
U
اعمال نفوذکردن
imbues
U
خوب نفوذکردن
imbued
U
خوب نفوذکردن
imbue
U
خوب نفوذکردن
to have the pull of
U
اعمال نفوذکردن بر
boat
U
کشیدن ماهی بداخل قایق
boats
U
کشیدن ماهی بداخل قایق
turn in
U
بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
weft insertion
U
[رد کردن پود بداخل چله]
inhale
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaled
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaling
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
ship water
U
نفوذ کردن اب بداخل قایق
pigeon toed
U
دارای پنجه خمیده بداخل
intercepting
U
نفوذکردن در شبکه مخابرات
intercepts
U
نفوذکردن در شبکه مخابرات
percolate
U
نفوذکردن صاف شدن
percolated
U
نفوذکردن صاف شدن
intercept
U
نفوذکردن در شبکه مخابرات
break through
U
نفوذکردن در مواضع دشمن
percolating
U
نفوذکردن صاف شدن
percolates
U
نفوذکردن صاف شدن
intercepted
U
نفوذکردن در شبکه مخابرات
The professor stepped into the classroom.
U
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
exclucivism
U
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
To smuggle in to ( out of ) a country .
U
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
pronate
U
بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
fistula
U
زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
endocrine
U
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
extravasate
U
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
abroad
U
خارج
off
U
خارج از
externals
U
خارج
outside
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
U
خارج
[از]
aroint
U
خارج شو
out of
U
خارج از
non-combatant
U
خارج از صف
non combatant
U
خارج از صف
per
U
خارج از
out of tune
U
خارج
outsides
U
خارج
externally
U
از خارج
out-of-
U
خارج از
external
U
خارج
out-
U
خارج
off side
U
خارج از خط
outside
U
خارج
outside
U
در خارج
non-combatants
U
خارج از صف
outsides
U
در خارج
outed
U
خارج
forth of
U
خارج از
out
U
خارج
fescennine
U
خارج ازاخلاق
derailing
U
از خط خارج کردن
derails
U
از خط خارج شدن
derails
U
از خط خارج کردن
outbye
U
خارج از دور از
out of turn
U
خارج از نوبت
outboard bearing
U
یاتاقان خارج
beside the question
U
خارج از موضوع
foreign market
U
بازار خارج
derailing
U
از خط خارج شدن
not to the point
U
خارج از موضوع
neither here nor there
U
خارج ازموضوع
extravascular
U
خارج رگی
out of action
U
خارج ازنبرد
out of door
U
خارج ازمنزل
out of line
U
خارج از خط جبهه
out of phase
U
خارج از فاز
eccentric
U
خارج از مرکز
eccentrics
U
خارج از مرکز
out of proportion
U
خارج از اندازه
torts
U
خارج از قرارداد
tort
U
خارج از قرارداد
out of question
U
خارج از موضوع
derail
U
از خط خارج شدن
derail
U
از خط خارج کردن
derailed
U
از خط خارج کردن
off center
U
خارج از مرکز
abroad
خارج از کشور
acentric
U
خارج از مرکز
without
U
بطرف خارج
anieoro
U
از داخل به خارج
overseas
U
خارج ازکشور
begone
U
خارج شو عزیمت کن
beside the mark
U
خارج ازموضوع
blow out
U
به خارج دمیدن
bring out
U
خارج کردن
abaxile
U
خارج از مرکز
outbound
U
خارج ازمحدوده
outdoors
U
خارج از منزل
out-of-
U
در خارج بواسطه
out of
U
در خارج بواسطه
off key
خارج از مایه
nonsense
U
خارج از منطق
off duty
U
خارج از خدمت
off duty
U
خارج از نگهبانی
outbound
U
مربوط به خارج
cross country
U
خارج از جاده
popping
U
خارج شدن
double out
U
081 خارج
extra regular
U
خارج ازقاعده
extra spectral
U
خارج طیفی
extracellular
U
خارج سلولی
extragalactic
U
خارج کهکشانی
extramarital
U
خارج ازدواجی
extramarital
U
خارج از زناشویی
extramundane
U
خارج دنیایی
extraterritorial
U
خارج الارضی
extra professional
U
خارج حرفهای
extra cosmical
U
خارج ازعالم
exterritorial
U
خارج الملکتی
egress
U
خارج شدن
emissive
U
خارج شونده
endarch
U
متشکل در خارج
ejects
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
eject
U
خارج کردن
expulse
U
خارج کردن
extrauterine
U
خارج رحمی
ouyby
U
خارج از دور از
out
U
خارج از حدود
out
U
خارج بیرون
to fall out
U
خارج شدن
to pass off
U
خارج شدن
to rule out
U
خارج کردن
discharge
U
خارج کردن
out-
U
خارج بیرون
quotient
U
خارج قسمت
outed
U
خارج از حدود
outed
U
خارج بیرون
derailed
U
از خط خارج شدن
out-
U
خارج از حدود
void
U
خارج شدن
unship
U
خارج کردن
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
away
U
دوراز خارج
outsides
U
به سمت خارج
outside
U
به سمت خارج
To fall out.
U
از صف خارج شدن
discharges
U
خارج کردن
out of doors
U
خارج ازمنزل
inaccessible
U
خارج از دسترس
The train ran off the rails.
U
قطار از خط خارج شد
extra-marital
U
خارج از زناشویی
off season
U
خارج از فصل
emigration
U
مهاجرت به خارج
inaccessible
<adj.>
U
خارج از دسترس
from outside
U
از خارج
[از شهر]
submultiple
U
خارج قسمت
extraneous
U
خارج از قلمروچیزی
exits
U
خارج شدن
exit
U
خارج شدن
oversea
U
خارج از کشور
issue
U
خارج شدن
phase out
U
خارج کردن
issued
U
خارج شدن
issues
U
خارج شدن
irrelevant
U
خارج از موضوع
soto uke
U
دفاع از خارج
ungracious
U
خارج از نزاکت
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
alfresco
U
خارج از منزل
quotients
U
خارج قسمت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com