Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get over
U
ازروی چیزی گذشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pick up
<idiom>
U
برداشتن چیزی ازروی زمین
scare up
<idiom>
U
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
scrape up
<idiom>
U
پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
injudiciously
U
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly
U
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pig headedly
U
ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially
U
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously
U
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly
U
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
U
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
crosses
U
گذشتن
passes
U
گذشتن
crosser
U
گذشتن
crossest
U
گذشتن
pass
U
گذشتن
bypasses
U
گذشتن
bypassed
U
گذشتن
bypass
U
گذشتن
to blow over
U
گذشتن
forbear
U
گذشتن از
to go by
U
گذشتن
overpass
U
گذشتن از
overpasses
U
گذشتن از
cross
U
گذشتن
bypassing
U
گذشتن
traffic
U
گذشتن
blow over
U
گذشتن
to pass a way
U
گذشتن
to pass on
U
گذشتن
go by
U
گذشتن
intercross
U
از هم گذشتن
elapse
U
گذشتن
elapses
U
گذشتن
go over
U
گذشتن
elapsing
U
گذشتن
pass on
U
در گذشتن
to run on
U
گذشتن
get through
U
گذشتن از
passed
U
گذشتن
forbears
U
گذشتن از
trafficked
U
گذشتن
trafficking
U
گذشتن
traffics
U
گذشتن
traverse
U
گذشتن از
traversed
U
گذشتن از
interpenetrate
U
از هم گذشتن
traverses
U
گذشتن از
traversing
U
گذشتن از
overrode
U
سواره گذشتن از
overslaugh
U
نادیده گذشتن
overridden
U
سواره گذشتن از
overrides
U
سواره گذشتن از
sweep
U
بسرعت گذشتن از
overgo
U
رسیدن به گذشتن
override
U
سواره گذشتن از
overdue
U
گذشتن موعد
fleet
U
بسرعت گذشتن
filrate
U
از صافی گذشتن
to go over
U
گذشتن گذرکردن
fleets
U
بسرعت گذشتن
to pass off
U
برگذارشدن گذشتن
traject
U
از مسیربخصوصی گذشتن
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
to go through
U
رسیدگی کردن گذشتن از
lapseof centuries
U
مروریا گذشتن قرنها
goes
U
گذشتن عبور کردن
go
U
گذشتن عبور کردن
to go to
U
رعایت کردن گذشتن از
to slice the air
U
هواراشکافتن وازان گذشتن
to rush a stream
U
از نهری تند گذشتن
overleap
U
جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover
U
گذشتن از پشت موج سواردیگر
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
toll thorough
U
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
pass shooting
U
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
reeve
U
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
after bottom center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
byes
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
from
U
ازروی
dizzily
U
ازروی گیجی
doubliy
U
ازروی تزویر
insesately
U
ازروی بی عاطفگی
rakishly
U
ازروی هرزگی
empirically
U
ازروی شارلاتانی
joyfully
U
ازروی خوشحالی
insesately
U
ازروی بیحسی
pessimistically
U
ازروی بد بینی
inexactly
U
ازروی بی دقتی
disgustedly
U
ازروی بیزاری
preponderantly
U
ازروی فضیلت
distractedly
U
ازروی گیجی
disingenuously
U
ازروی تزویر
shabbily
U
ازروی پستی
profligately
U
ازروی هرزگی
discursively
U
ازروی استدلال
purposelessly
U
ازروی بی مقصودی
powerlessly
U
ازروی ضعف
politicly
U
ازروی مصلحت
dishonorable
U
ازروی بی شرمی
disobilgingly
U
ازروی نامهربانی
dissolutely
U
ازروی هرزگی
inadequately
U
ازروی بی کفایتی
distastefully
U
ازروی بی رغبتی
discontentedly
U
ازروی نارضایتی
glozingly
U
ازروی مداهنه
flatulently
U
ازروی نفخ
courageously
U
ازروی جرات
finically
U
ازروی وسواس
hurry scurry
U
ازروی دستپاچگی
hurry skurry
U
ازروی دستپاچگی
to get off
U
برخاستن ازروی
fatuously
U
ازروی بیشعوری
ill humouredly
U
ازروی بد خویی
ill humouredly
U
ازروی بدخلقی
ill humouredness
U
ازروی بد خلقی
ill naturedly
U
ازروی بد خویی
illy
U
ازروی بد خواهی
flatulently
U
ازروی لاف
inquisitively
U
ازروی کنجکاوی
headily
U
ازروی خودسری
frivolously
U
ازروی نادانی
heretically
U
ازروی فسادعقیده
fractiously
U
ازروی کج خلقی
constantly
U
ازروی ثبات
huffily
U
ازروی زودرنجی
huffily
U
ازروی کج خلقی
floutingly
U
ازروی اهانت
irritably
U
ازروی تندی
irritably
U
ازروی تندمزاجی
floutingly
U
ازروی استهزاء
flightily
U
ازروی بوالهوسی
experientially
U
ازروی تجربه
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
grammatically
U
ازروی دستور
dissolute
U
ازروی هرزگی
inconstantly
U
ازروی بی ثباتی
flippantly
U
ازروی سبکی
incontinently
U
ازروی بی عفتی
subtly
U
ازروی زیرکی
egotistically
U
ازروی خودبینی
indecisively
U
ازروی دو دلی
indelicately
U
ازروی بی نزاکتی
childishly
U
ازروی بچگی
puerilely
U
ازروی بچگی
impatiently
U
ازروی بی صبری
impatiently
U
ازروی ناشکیبایی
emulously
U
ازروی هم چشمی
submissively
U
ازروی فروتنی
excursively
U
ازروی بی ترتیبی
glaringly
U
ازروی خودنمائی
evadingly
U
ازروی تجاهل
brotherly
U
ازروی دوستی
equivocally
U
ازروی ایهام
in the abstract
U
ازروی تجرید
despondingly
U
ازروی افسردگی
despondently
U
ازروی افسردگی
enterprisingly
U
ازروی توکل
lightly
U
ازروی بی علاقگی
inexorably
U
ازروی سنگدلی
economically
U
ازروی اقتصاد
facetiously
U
ازروی شوخی
basely
U
ازروی پستی
by i
U
ازروی ندانستگی
crookedly
U
ازروی نادرستی
inefficiently
U
ازروی بی عرضگی
irefully
U
ازروی تندی
blunderingly
U
ازروی اشتباه
sure
U
ازروی یقین
surer
U
ازروی یقین
surest
U
ازروی یقین
indecently
U
ازروی بی شرمی
cold heartedly
U
ازروی بی عاطفگی
obedienlv
U
ازروی فرمانبرداری
contextually
U
ازروی قراین
irresolutely
U
ازروی بی تصمیمی
querulousy
U
ازروی کج خلقی
pettishly
U
ازروی کج خلقی
constrainedly
U
ازروی اجبار
irreligiously
U
ازروی بی دینی
open mindldly
U
ازروی بی تعصبی
irreverently
U
ازروی بی حرمتی
considerately
U
ازروی ملاحظه
blamelessly
U
ازروی بی گناهی
stupidly
U
ازروی نادانی
muddily
U
ازروی گیجی
by the book
U
ازروی کتاب
antagonistically
U
ازروی رقابت
corruptly
U
ازروی تباهی
mystically
U
ازروی تصوف
inefficiently
U
ازروی بی کفایتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com