Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
childishly
U
ازروی بچگی
puerilely
U
ازروی بچگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injudiciously
U
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly
U
ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously
U
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
impartially
U
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly
U
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly
U
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
infantile
U
بچگی
childhood
U
بچگی
boyhood
U
بچگی
babyishism
U
بچگی
childishness
U
بچگی
childness
U
بچگی
puerility
U
بچگی
babyishness
U
بچگی
babyhood
U
بچگی
phraseologically
U
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
boyhood
U
پسر بچگی
childishness
U
حالت بچگی
from a child
U
ازهنگام بچگی
man and boy
U
از زمان بچگی
the a of infancy
U
دوره بچگی
little
U
درخور بچگی پست
to cut ones eye teeth
U
ازحالت یامرحله بچگی درامدن
from
U
ازروی
emulously
U
ازروی هم چشمی
egotistically
U
ازروی خودبینی
doubliy
U
ازروی تزویر
considerately
U
ازروی ملاحظه
dizzily
U
ازروی گیجی
distastefully
U
ازروی بی رغبتی
sure
U
ازروی یقین
enterprisingly
U
ازروی توکل
equivocally
U
ازروی ایهام
evadingly
U
ازروی تجاهل
excursively
U
ازروی بی ترتیبی
experientially
U
ازروی تجربه
facetiously
U
ازروی شوخی
querulousy
U
ازروی کج خلقی
pettishly
U
ازروی کج خلقی
dissolutely
U
ازروی هرزگی
disobilgingly
U
ازروی نامهربانی
constrainedly
U
ازروی اجبار
to get off
U
برخاستن ازروی
contextually
U
ازروی قراین
contumaciously
U
ازروی سرکشی
corruptly
U
ازروی تباهی
crookedly
U
ازروی نادرستی
deridingly
U
ازروی ریشخند
submissively
U
ازروی فروتنی
discontentedly
U
ازروی نارضایتی
discursively
U
ازروی استدلال
purposelessly
U
ازروی بی مقصودی
profligately
U
ازروی هرزگی
powerlessly
U
ازروی ضعف
disgustedly
U
ازروی بیزاری
dishonorable
U
ازروی بی شرمی
disingenuously
U
ازروی تزویر
perfidiously
U
ازروی خیانت
fatuously
U
ازروی بیشعوری
inconstantly
U
ازروی بی ثباتی
illy
U
ازروی بد خواهی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
in the abstract
U
ازروی تجرید
mystically
U
ازروی تصوف
incontinently
U
ازروی بی عفتی
indecently
U
ازروی بی شرمی
muddily
U
ازروی گیجی
indecisively
U
ازروی دو دلی
indelicately
U
ازروی بی نزاکتی
inexactly
U
ازروی بی دقتی
politicly
U
ازروی مصلحت
insesately
U
ازروی بیحسی
insesately
U
ازروی بی عاطفگی
irefully
U
ازروی تندی
irreligiously
U
ازروی بی دینی
irresolutely
U
ازروی بی تصمیمی
ill naturedly
U
ازروی بد خویی
ill humouredness
U
ازروی بد خلقی
ill humouredly
U
ازروی بدخلقی
open mindldly
U
ازروی بی تعصبی
hurry skurry
U
ازروی دستپاچگی
finically
U
ازروی وسواس
flatulently
U
ازروی نفخ
flatulently
U
ازروی لاف
obedienlv
U
ازروی فرمانبرداری
flightily
U
ازروی بوالهوسی
floutingly
U
ازروی استهزاء
floutingly
U
ازروی اهانت
fractiously
U
ازروی کج خلقی
frivolously
U
ازروی نادانی
glozingly
U
ازروی مداهنه
headily
U
ازروی خودسری
heretically
U
ازروی فسادعقیده
hurry scurry
U
ازروی دستپاچگی
ill humouredly
U
ازروی بد خویی
irreverently
U
ازروی بی حرمتی
cold heartedly
U
ازروی بی عاطفگی
grammatically
U
ازروی دستور
impatiently
U
ازروی بی صبری
empirically
U
ازروی شارلاتانی
glaringly
U
ازروی خودنمائی
pessimistically
U
ازروی بد بینی
surest
U
ازروی یقین
inadequately
U
ازروی بی کفایتی
huffily
U
ازروی کج خلقی
irritably
U
ازروی تندمزاجی
economically
U
ازروی اقتصاد
joyfully
U
ازروی خوشحالی
brotherly
U
ازروی دوستی
despondingly
U
ازروی افسردگی
despondently
U
ازروی افسردگی
lightly
U
ازروی بی علاقگی
shabbily
U
ازروی پستی
flippantly
U
ازروی سبکی
subtly
U
ازروی زیرکی
irritably
U
ازروی تندی
rakishly
U
ازروی هرزگی
distractedly
U
ازروی گیجی
inefficiently
U
ازروی بی کفایتی
inefficiently
U
ازروی بی عرضگی
blunderingly
U
ازروی اشتباه
dissolute
U
ازروی هرزگی
by i
U
ازروی ندانستگی
basely
U
ازروی پستی
by the book
U
ازروی کتاب
constantly
U
ازروی ثبات
inquisitively
U
ازروی کنجکاوی
circumspectly
U
ازروی احتیاط
surer
U
ازروی یقین
inexorably
U
ازروی سنگدلی
blamelessly
U
ازروی بی گناهی
preponderantly
U
ازروی فضیلت
huffily
U
ازروی زودرنجی
stupidly
U
ازروی نادانی
impatiently
U
ازروی ناشکیبایی
antagonistically
U
ازروی رقابت
courageously
U
ازروی جرات
ground observation
U
دیدبانی ازروی زمین
the quilt slipped off the bed
U
لحاف ازروی رختخواب
phonologically
U
ازروی صدا شناسی
get over
U
ازروی چیزی گذشتن
genealogically
U
ازروی نسبت نامه
hat in hand
U
چاپلوسانه ازروی پستی
contritely
U
ازروی توبه وپشیمانی
iniquitously
U
ازروی بی عدالتی بناحق
inexpertly
U
ازروی ناشی گری
out of mere freak
U
صرفا ازروی بوالهوسی
inexpertly
U
ازروی کار ناشناسی
inertly
U
ازروی بیحالی یا تنبلی
papistically
U
ازروی پاپ پرستی
peaceably
U
ازروی صلح جویی
perfidiously
U
ازروی پیمان شکنی
systematically
U
ازروی یک اسلوب معین
perspicaciously
U
بفراست ازروی فراست
in a partisan spirit
U
طرفدارانه ازروی تعصب
immodestly
U
ازروی بی حیایی گستاخانه
impatiently
U
ازروی بیطاقتی باشتیاق
inadvertenly
U
ازروی عدم توجه
nattily
U
ازروی زبر دستی
cockily
U
ازروی گستاخی یاخودبینی
feignedly
U
ازروی بهانه باتزویر
well advised
U
ازروی عقل و منطق
glibly
U
ازروی چرب زبانی
endophagous
U
تغذیه کننده ازروی
duty call
U
دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
vanally
U
ازروی پستی مزدوروار
petulantly
U
ازروی تندی یا کج خلقی
commandingly
U
باتوانایی ازروی قدرت
disputatiously
U
ازروی ستیزه جویی
adherently
U
هواخواهانه ازروی تابعیت
with a bad grace
U
به اکراه ازروی بی میلی
crassly
U
ازروی زمختی یاکودنی
by the piece
U
ازروی کار کرد
fictitiously
U
ازروی جعل بطورعاریتی
fierily
U
ازروی اتش مزاجی
fractiously
U
ازروی سرکشی عبوسانه
roguishly
U
ازروی بد ذاتی یاشیطنت
bucks
U
ازروی خرک پریدن
To jump across the stream.
U
ازروی نهر آب پریدن
flightily
U
ازروی تلون مزاج
piggishly
U
ازروی خوک منشی
flauntingly
U
باجلوه ازروی خودنمایی
buck
U
ازروی خرک پریدن
rancorously
U
ازروی کینه وبغض
cravenly
U
ازروی ترس وپستی
flashily
U
ازروی خودنمایی یاخودفروشی
exclaim
U
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaimed
U
ازروی تعجب فریاد زدن
pick up
<idiom>
U
برداشتن چیزی ازروی زمین
exclaiming
U
ازروی تعجب فریاد زدن
contemptuously
U
بطوراهانت امیز- ازروی استهزاوتحقیر
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
hurdle
U
مسابقه پرش ازروی مانع
He obeyed from fear.
U
ازروی ترس اطاعت کرد
with a powder
U
ازروی بی پروایی تند ناگهان
persuasions
U
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
persuasion
U
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
philanthropically
U
ازروی نوع پرستش یا بشردوستی
to raise the v
U
توری یانقاب ازروی برداشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com