English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
constrainedly U ازروی اجبار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injudiciously U بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
discerningly U ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pusillanimously U ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
impartially U ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pig headedly U ازروی کله شقی ازروی کودنی
expertly U ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
compulsions U اجبار
compulsion U اجبار
duress U اجبار
cogency U اجبار
persuasion U اجبار
persuasions U اجبار
have (got) to <idiom> U اجبار
obligations U اجبار
obligation U اجبار
compulsoriness U اجبار
violence U اجبار
coercion U اجبار
constraint U اجبار
extorsion U کره و اجبار
coercible U اجبار پذیر
physical coercion U اجبار مادی
constructive coercion U اجبار معنوی
constrainable U اجبار داشتنی
lead a merry chase <idiom> U اجبار شخص به کارسخت
work off <idiom> U اجبار چیزی به حرکت
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
draw (someone) out <idiom> U اجبار شخص درگفتن چیزی
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
brainwashed U اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
brainwash U اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
brainwashes U اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
piggyback file U فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
from U ازروی
enterprisingly U ازروی توکل
considerately U ازروی ملاحظه
flatulently U ازروی نفخ
equivocally U ازروی ایهام
evadingly U ازروی تجاهل
excursively U ازروی بی ترتیبی
experientially U ازروی تجربه
facetiously U ازروی شوخی
fatuously U ازروی بیشعوری
finically U ازروی وسواس
emulously U ازروی هم چشمی
egotistically U ازروی خودبینی
corruptly U ازروی تباهی
crookedly U ازروی نادرستی
deridingly U ازروی ریشخند
contextually U ازروی قراین
discontentedly U ازروی نارضایتی
discursively U ازروی استدلال
disgustedly U ازروی بیزاری
dishonorable U ازروی بی شرمی
disingenuously U ازروی تزویر
disobilgingly U ازروی نامهربانی
dissolutely U ازروی هرزگی
distastefully U ازروی بی رغبتی
dizzily U ازروی گیجی
doubliy U ازروی تزویر
contumaciously U ازروی سرکشی
to get off U برخاستن ازروی
muddily U ازروی گیجی
irreverently U ازروی بی حرمتی
irresolutely U ازروی بی تصمیمی
irreligiously U ازروی بی دینی
irefully U ازروی تندی
insesately U ازروی بی عاطفگی
insesately U ازروی بیحسی
inexactly U ازروی بی دقتی
mystically U ازروی تصوف
obedienlv U ازروی فرمانبرداری
open mindldly U ازروی بی تعصبی
submissively U ازروی فروتنی
purposelessly U ازروی بی مقصودی
profligately U ازروی هرزگی
powerlessly U ازروی ضعف
politicly U ازروی مصلحت
querulousy U ازروی کج خلقی
pettishly U ازروی کج خلقی
perfidiously U ازروی خیانت
indelicately U ازروی بی نزاکتی
indecisively U ازروی دو دلی
indecently U ازروی بی شرمی
heretically U ازروی فسادعقیده
headily U ازروی خودسری
glozingly U ازروی مداهنه
frivolously U ازروی نادانی
fractiously U ازروی کج خلقی
floutingly U ازروی اهانت
floutingly U ازروی استهزاء
flightily U ازروی بوالهوسی
hurry scurry U ازروی دستپاچگی
hurry skurry U ازروی دستپاچگی
ill humouredly U ازروی بد خویی
incontinently U ازروی بی عفتی
inconstantly U ازروی بی ثباتی
in the abstract U ازروی تجرید
immorally U از ازروی بد اخلاقی
illy U ازروی بد خواهی
ill naturedly U ازروی بد خویی
ill humouredness U ازروی بد خلقی
ill humouredly U ازروی بدخلقی
flatulently U ازروی لاف
dissolute U ازروی هرزگی
economically U ازروی اقتصاد
glaringly U ازروی خودنمائی
childishly U ازروی بچگی
puerilely U ازروی بچگی
rakishly U ازروی هرزگی
joyfully U ازروی خوشحالی
flippantly U ازروی سبکی
empirically U ازروی شارلاتانی
pessimistically U ازروی بد بینی
inadequately U ازروی بی کفایتی
impatiently U ازروی بی صبری
lightly U ازروی بی علاقگی
despondently U ازروی افسردگی
subtly U ازروی زیرکی
courageously U ازروی جرات
inexorably U ازروی سنگدلی
preponderantly U ازروی فضیلت
grammatically U ازروی دستور
inquisitively U ازروی کنجکاوی
brotherly U ازروی دوستی
huffily U ازروی کج خلقی
irritably U ازروی تندمزاجی
irritably U ازروی تندی
huffily U ازروی زودرنجی
despondingly U ازروی افسردگی
impatiently U ازروی ناشکیبایی
constantly U ازروی ثبات
stupidly U ازروی نادانی
blunderingly U ازروی اشتباه
by i U ازروی ندانستگی
surest U ازروی یقین
by the book U ازروی کتاب
basely U ازروی پستی
surer U ازروی یقین
sure U ازروی یقین
circumspectly U ازروی احتیاط
cold heartedly U ازروی بی عاطفگی
blamelessly U ازروی بی گناهی
distractedly U ازروی گیجی
inefficiently U ازروی بی کفایتی
antagonistically U ازروی رقابت
shabbily U ازروی پستی
inefficiently U ازروی بی عرضگی
inadvertenly U ازروی عدم توجه
piggishly U ازروی خوک منشی
out of mere freak U صرفا ازروی بوالهوسی
get over U ازروی چیزی گذشتن
hat in hand U چاپلوسانه ازروی پستی
impatiently U ازروی بیطاقتی باشتیاق
ground observation U دیدبانی ازروی زمین
nattily U ازروی زبر دستی
inertly U ازروی بیحالی یا تنبلی
in a partisan spirit U طرفدارانه ازروی تعصب
inexpertly U ازروی کار ناشناسی
perfidiously U ازروی پیمان شکنی
papistically U ازروی پاپ پرستی
iniquitously U ازروی بی عدالتی بناحق
immodestly U ازروی بی حیایی گستاخانه
inexpertly U ازروی ناشی گری
phonologically U ازروی صدا شناسی
perspicaciously U بفراست ازروی فراست
peaceably U ازروی صلح جویی
systematically U ازروی یک اسلوب معین
cockily U ازروی گستاخی یاخودبینی
fictitiously U ازروی جعل بطورعاریتی
feignedly U ازروی بهانه باتزویر
glibly U ازروی چرب زبانی
To jump across the stream. U ازروی نهر آب پریدن
endophagous U تغذیه کننده ازروی
petulantly U ازروی تندی یا کج خلقی
duty call U دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
adherently U هواخواهانه ازروی تابعیت
disputatiously U ازروی ستیزه جویی
commandingly U باتوانایی ازروی قدرت
crassly U ازروی زمختی یاکودنی
by the piece U ازروی کار کرد
contritely U ازروی توبه وپشیمانی
fierily U ازروی اتش مزاجی
well advised U ازروی عقل و منطق
flashily U ازروی خودنمایی یاخودفروشی
bucks U ازروی خرک پریدن
genealogically U ازروی نسبت نامه
buck U ازروی خرک پریدن
roguishly U ازروی بد ذاتی یاشیطنت
rancorously U ازروی کینه وبغض
fractiously U ازروی سرکشی عبوسانه
the quilt slipped off the bed U لحاف ازروی رختخواب
with a bad grace U به اکراه ازروی بی میلی
flightily U ازروی تلون مزاج
cravenly U ازروی ترس وپستی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com