Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
debaueh
U
ازراه درکردن گمراه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to touch off
U
درکردن خالی کردن
To fire a shot
U
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
long-distance
U
ازراه دور تلفن کردن
gnosticize
U
ازراه عرفان تشریح کردن
long distance
U
ازراه دور تلفن کردن
misdirecting
U
گمراه کردن
seducing
U
گمراه کردن
seduces
U
گمراه کردن
inveigles
U
گمراه کردن
seduced
U
گمراه کردن
seduce
U
گمراه کردن
misled
U
گمراه کردن
inveigle
U
گمراه کردن
lead astray
U
گمراه کردن
misleads
U
گمراه کردن
misinforms
U
گمراه کردن
to put off the scent
U
گمراه کردن
inveigling
U
گمراه کردن
misdirects
U
گمراه کردن
misdirect
U
گمراه کردن
misinforming
U
گمراه کردن
misdirected
U
گمراه کردن
inveigled
U
گمراه کردن
misguide
U
گمراه کردن
to lead astray
U
گمراه کردن
to lead a
U
گمراه کردن
to lead up the garden
U
گمراه کردن
misinformed
U
گمراه کردن
mislead
U
گمراه کردن
misinform
U
گمراه کردن
baffle
U
گیج یا گمراه کردن
inveigle
U
گمراه کردن وبردن
baffled
U
گیج یا گمراه کردن
inveigles
U
گمراه کردن وبردن
baffling
U
گیج یا گمراه کردن
inveigling
U
گمراه کردن وبردن
inveigled
U
گمراه کردن وبردن
baffles
U
گیج یا گمراه کردن
jape
U
گمراه کردن جماع کردن
volleyed
U
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleying
U
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleys
U
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley
U
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
to explain away
U
درکردن
discharges
U
درکردن
shoots
U
درکردن
shoot
U
درکردن
to fire off
U
درکردن
discharge
U
درکردن
set off
U
درکردن
poop
U
تفنگ درکردن
poops
U
تفنگ درکردن
looser
U
رهاکردن درکردن
to stretch one's legs
<idiom>
U
خستگی درکردن
loose
U
رهاکردن درکردن
pistol
U
تپانچه درکردن
pistols
U
تپانچه درکردن
loosest
U
رهاکردن درکردن
intent on doing anything
U
مصمم درکردن کاری
squib
U
کنایه فشفشه درکردن
squibs
U
کنایه فشفشه درکردن
To swallow an insult . To gloss over.
U
زیر سبیل درکردن
bluffed
U
حریف را از میدان درکردن
bluffing
U
حریف را از میدان درکردن
bluffs
U
حریف را از میدان درکردن
bluff
U
حریف را از میدان درکردن
pervertible
U
ازراه در رو
offensively
U
ازراه تهاجم
exegetically
U
ازراه تفسیر
encouragingly
U
ازراه تشویق
paraphrastically
U
ازراه تفسیر
demonstratively
U
ازراه اثبات
foully
U
ازراه خیانت
inferentially
U
ازراه استنباط
posteriori
U
ازراه استقرار
inquiringly
U
ازراه بازجویی
by courtesy
U
ازراه التفات
by ear
U
ازراه گوش
interrogatively
U
ازراه پرسش
catechist
U
ازراه پرسش
interposingly
U
ازراه مداخله
controversially
U
ازراه مباحثه
conjugally
U
ازراه زناشویی
diagnostically
U
ازراه تشخیص
by sea
U
ازراه دریا
introspectively
U
ازراه خودنگری
by indirection
U
ازراه تقلب
inquiringly
U
ازراه استفسار
heretically
U
ازراه رفض
algebraically
U
ازراه جبر
intuitively
U
ازراه برهانی
intuitively
U
ازراه کشف
gymnastically
U
ازراه ورزش
intuitively
U
ازراه انتقال
ingratiatingly
U
ازراه خود شیرینی
professionally
U
ازراه پیشه یاکسب
glozingly
U
ازراه عیب پوشی
hieroglyphically
U
ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
to break a way
U
موانع را ازراه خودبرداشتن
philosophically
U
ازراه حکمت دوستی
basophobia
U
هراس ازراه رفتن
inferentially
U
ازراه نتیجه گیری
catechization
U
ازراه سئوال وجواب
foully
U
ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
withdrawal
U
تخلیه مواضع ازراه هوا
concretionary
U
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
rje
U
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
polemically
U
ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
withdrawals
U
تخلیه مواضع ازراه هوا
air movements
U
حرکت دادن ازراه هوا
endermic
U
ازراه پوستی از ورا پوست
intriguingly
U
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
patronizingly
U
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
demonstratively
U
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
gamogenesis
U
زاد و ولد ازراه جفت گیری
telecommunications access method
U
روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
aberrant
U
گمراه
inveglement
U
گمراه
devious
U
گمراه
self deluded
U
گمراه
perverted
U
گمراه
hell-bent
U
گمراه
amiss
U
گمراه
astray
U
گمراه
hell bent
U
گمراه
parasyntheton
U
واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
catechetical
U
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
bobbing
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
impo
U
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
parrotry
U
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bob
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
to fall into error
U
گمراه شدن
screwy
U
گمراه کننده
screwiest
U
گمراه کننده
screwier
U
گمراه کننده
seductive
U
گمراه کننده
corruptible
U
گمراه شدنی
misleading
U
گمراه کننده
sinister
U
گمراه کننده
inveigler
U
گمراه سازنده
to go a
U
گمراه شدن
perverts
U
گمراه شدن
strays
U
گمراه شدن
she went wrong
U
گمراه شد پالانش کج شد
perverting
U
گمراه شدن
err
U
گمراه شدن
errs
U
گمراه شدن
erred
U
گمراه شدن
seducer
U
گمراه کنندهseduction
straying
U
گمراه شدن
stray
U
گمراه شدن
perverse
U
گمراه هرزه
heterodox
U
گمراه زندیق
seduction
U
گمراه سازی
delusive
U
گمراه کننده
pervert
U
گمراه شدن
to go astray
U
گمراه شدن
to get lost
U
گمراه شدن
lothario
U
گمراه کننده زنان
delusory
U
فریبنده گمراه کننده
sinuous
U
غیرمستقیم گمراه کننده
to be deluded
U
گمراه شده بودن
throw off
<idiom>
U
گیج شدن ،گمراه
lost
U
شکست خورده گمراه
to be fooled
U
گمراه شده بودن
break the bank
<idiom>
U
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
hocus pocus
U
چیز گمراه کننده معضل
pervertible
U
گمراه شدنی کج راه کردنی
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
illusive
U
گمراه کننده مشتبه سازنده
illusory
U
گمراه کننده مشتبه سازنده
sand crack
U
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
optophone
U
الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
The comparison is misleading
[flawed]
.
U
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
self blinded
U
گمراه شده توسط نفس خود
ignisfatuus
U
چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
accidentalism
U
تشخیص علائم گمراه کننده مرض
smokescreen
U
عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
structuralism
U
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
prevarication
U
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
remote control
U
کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com