English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extravagate U ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
exit U بیرون رفتن
pass off U بیرون رفتن
exits U بیرون رفتن
get out U بیرون رفتن
push off U بیرون رفتن
get the push U بیرون رفتن
to go out U به بیرون رفتن
to go off U بیرون رفتن
to pass off U بیرون رفتن
go off U بیرون رفتن
go out U بیرون رفتن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to ride out U سالم بیرون رفتن از
to leave school U ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
out bound U عازم بیرون رفتن از بندر
let out <idiom> U اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
he is out and a bout U از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
to show one out U راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
show one out U راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
to go out U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to date U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
perverts U منحرف
aberrant U منحرف
awry U منحرف
deviated U منحرف
pervert U منحرف
deviant U منحرف
deviator U منحرف
perverse U منحرف
deviants U منحرف
amiss U منحرف
hell-bent U منحرف
astray U منحرف
deviating U منحرف
hell bent U منحرف
lost U منحرف
perverted U منحرف
digressional U منحرف
deviate U منحرف
deviates U منحرف
perverting U منحرف
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
swerved U منحرف کردن
deflect U منحرف کردن
diverts U منحرف شدن
avert U منحرف کردن
diverted U منحرف شدن
divert U منحرف کردن
swerved U منحرف شدن
averts U منحرف کردن
averted U منحرف کردن
averting U منحرف کردن
bend U منحرف کردن
perversity U منحرف بودن
divert U منحرف شدن
diverts U منحرف کردن
deflect U منحرف شدن
deflects U منحرف شدن
deflects U منحرف کردن
swerves U منحرف کردن
intervert U منحرف کردن
swerves U منحرف شدن
swerve U منحرف کردن
pay off U منحرف شدن
deflecting U منحرف کردن
deflecting U منحرف شدن
swerving U منحرف کردن
swerving U منحرف شدن
digressing U منحرف شدن
digresses U منحرف شدن
digressed U منحرف شدن
digress U منحرف شدن
deflected U منحرف شدن
deflected U منحرف کردن
swerve U منحرف شدن
astray U منحرف بیراه
excurse U منحرف شدن
draw off U منحرف کردن
perverting U منحرف کردن
divertive U منحرف کننده
deviating U منحرف شدن
pervert U منحرف کردن
digressively U بطور منحرف
deviator U منحرف شونده
deviates U منحرف شدن
wringing U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
deviated U منحرف شدن
diverted U منحرف کردن
step aside U منحرف شدن
fall off U منحرف شدن
wrings U منحرف کردن
to step aside U منحرف شدن
diversionary U منحرف کننده
hell bent U منحرف شده
curve U کم کم منحرف شدن
curves U کم کم منحرف شدن
deviate U منحرف شدن
curving U کم کم منحرف شدن
errant U منحرف بدنام
hell-bent U منحرف شده
call off U منحرف کردن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
antevert U به جلو منحرف کردن
twisty U پیچ دار منحرف
back slide U منحرف شدن از مسیر
deflecting electrode U الکترد منحرف کننده
deflecting electrode U صفحه منحرف کننده
deflecting voltage U ولتاژ منحرف کننده
devious U غیر مستقیم منحرف
to call off U منحرف یامنصرف کردن
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
divertor switch U کلید منحرف کننده
deflector plates U صفحههای منحرف کننده
oblique U غیر مستقیم منحرف
skewing U منحرف کج نگاه کردن
skews U منحرف کج نگاه کردن
detours U خط سیر را منحرف کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
distract U منحرف کردن توجه
distracts U منحرف کردن توجه
skew U منحرف کج نگاه کردن
detour U خط سیر را منحرف کردن
slips U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
diversionary attack U تک منحرف کننده توجه دشمن
sidetrack U از امر اصلی منحرف شدن
magnetic deflection field U میدان منحرف کننده مغناطیسی
slipped U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
indivertible U انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
sidetracked U از امر اصلی منحرف شدن
yawed U ازمسیر خود منحرف شدن
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
yaw U ازمسیر خود منحرف شدن
jump U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumps U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
slip U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
incorruptible U فساد نا پذیر منحرف نشدنی
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
baffles U منحرف کننده جریان سیال
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
baffling U منحرف کننده جریان سیال
baffled U منحرف کننده جریان سیال
baffle U منحرف کننده جریان سیال
wander U اواره بودن منحرف شدن
wandered U اواره بودن منحرف شدن
wanders U اواره بودن منحرف شدن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
bolt U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
to veer off the street U از جاده منحرف شدن [ترا فیک]
bolting U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium U منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolts U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
borrow U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrows U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrowed U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
spoiler U تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
covered U گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
diversionary landing U فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com