English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
across U ازاین سو بان سو درمیان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
from this time forth U ازاین پس
later on U ازاین پس
hence it is U ازاین
from this time forward U ازاین پس
For this reason . In this respect. U ازاین جهت
in a. to this U گذشته ازاین
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forward U ازاین ببعد
hereinbelow U ازاین پایین تر
on the score of neglect U ازاین حیث
over and above U گذشته ازاین
owing to this U ازاین سبب
to this effect U ازاین قرار
this wayŠplease U ازاین راه بفرمایید
superlunar U بیرون ازاین جهان
From now on. Henceforth. U از حالابه بعد (ازاین پس)
f. this path U ازاین راه برو
to an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
as follows U بشرح ذیل ازاین قرار
oscillated U ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
oscillate U ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
oscillates U ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
erenow U پیش ازاین تااین تاریخ
he passed hence U ازاین جهان رخت بربست
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
is he a the wiser for it U ایا ازاین بابت عاقل تراست
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money). U من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
Stop your little games (tricks). U ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
meerschaum U هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود
The borrower is absolutely free to use the amount. U وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
tween U درمیان
altern U یک درمیان
in between U درمیان
alternate U یک درمیان
betwixt U درمیان
between U درمیان
twixt U درمیان
amid U درمیان
amidst U درمیان
midst U درمیان
alternated U یک درمیان
alternates U یک درمیان
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
encloses U درمیان گذاشتن
triple space U دو خط درمیان کردن
interjected U درمیان انداختن
every other day U یک روز درمیان
interjects U درمیان انداختن
enclose U درمیان گذاشتن
interject U درمیان انداختن
Every three days . U سه روز درمیان
interjecting U درمیان انداختن
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
double space U یک خط درمیان نوشتن
among U درمیان درزمرهء
enclosing U درمیان گذاشتن
Among the people . U درمیان مردم
interlucent U درمیان درخشنده
amidships U درمیان کشتی
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
amid ships U درمیان کشتی
alternate U یک درمیان امدن متناوب
medially U چنانکه درمیان باشد
alternated U یک درمیان امدن متناوب
midship U واقع درمیان کشتی
alternates U یک درمیان امدن متناوب
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
mediates U درمیان واقع شدن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
mediated U درمیان واقع شدن
mediate U درمیان واقع شدن
mediating U درمیان واقع شدن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
gofer U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
ethnography U تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
pub U میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs U میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
across U ازاین طرف بان طرف
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
von neuman morgensterm utility index U شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com