Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
net present value
U
ارزش فعلی خالص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
present value
U
ارزش فعلی
present value
U
ارزش فعلی
capital value
U
ارزش فعلی
present worth
U
ارزش فعلی
discounted cash flow
U
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
net value
U
ارزش خالص
net net worth
U
ارزش خالص
net worth
U
ارزش خالص
net price
U
ارزش خالص
net present value
U
ارزش حال خالص
net calorific value
U
ارزش گرمایی خالص
net asset value
U
ارزش دارائی خالص
capital liability
U
بدهیهای دراز مدت ارزش خالص
assumed position
U
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
U
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
U
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added
U
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value
U
بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological
U
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
actual
U
فعلی
present-day
U
فعلی
actuals
U
فعلی
currency devaluation
U
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
status quo
U
وضع فعلی
nonce
U
مقصود فعلی
current ratio
U
وضعیت فعلی
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
actual state of affairs
U
وضع فعلی
very
U
واقعی فعلی
celestial gion
U
کره فعلی
current graph
U
نمودار فعلی
present conditions
U
شرایط فعلی
net death rate
U
نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
current location counter
U
شمارنده مکان فعلی
current purchasing power
U
قدرت خرید فعلی
current
U
فعلی اخرین اطلاعات
currents
U
فعلی اخرین اطلاعات
current directory
U
دایرکتوری جاری یا فعلی
for the nonce
U
برای مقصود فعلی
verbal
U
فعلی تحت اللفظی
aliens
U
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien
U
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical
U
ترتیب فعلی کابلها در شبکه
an inceptive
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential
U
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
input/output
U
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
do
[verb]
U
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
up to d.
U
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
an infinite verb
U
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
operand
U
عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
U
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction
U
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
end
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
device
U
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
devices
U
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW
U
کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
traces
U
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced
U
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace
U
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
inalienable
<adj.>
U
خالص
absolute
U
خالص
absolutes
U
خالص
absolute
<adj.>
U
خالص
simon pure
U
خالص
spiritous
U
خالص
genuine
U
خالص
unadulterated
U
خالص
indispensable
<adj.>
U
خالص
inevitable
<adj.>
U
خالص
purer
U
خالص
pure
U
خالص
aquapura
U
اب خالص
unalterable
<adj.>
U
خالص
purest
U
خالص
downright
U
خالص
unmixed
U
خالص
unalienable
<adj.>
U
خالص
heartfelt
U
خالص
virginal
U
خالص
veridical
U
خالص
paticular
U
خالص
cleans
U
خالص
cleanest
U
خالص
clean
U
خالص
nett
U
خالص
sheer
U
خالص
cleaned
U
خالص
nets
U
خالص
net
U
خالص
incremental computer
U
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters
U
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter
U
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
net acceleration
U
شتاب خالص
resultant acceleration
U
شتاب خالص
he was neat
U
بی ماسه خالص
full blood
U
نژاد خالص
net wealth
U
ثروت خالص
net weight
U
وزن خالص
clears
U
خالص کردن
clearest
U
خالص کردن
net wealth
U
دارائی خالص
grain alcohol
U
الکل خالص
hellene
U
یونانی خالص
tare
U
وزن خالص
purification
U
خالص سازی
spirits of wine
U
عرق خالص
spirit of wine
U
عرق خالص
net rate
U
نرخ خالص
neat size
U
اندازه خالص
limpid
U
روشن خالص
net debt
U
بدهی خالص
wholewheat
U
گندم خالص
take-home pay
U
خالص دریافتی
take-home pay
U
مزد خالص
perfect loss
U
زیان خالص
take-home pay
U
حقوق خالص
purification
U
خالص کردن
equity
U
دارائی خالص
circular bending
U
خمش خالص
pure shear
U
برش خالص
pure strategy
U
استراتژی خالص
pure tones
U
صداهای خالص
proof spirit
U
الکل خالص
solid
U
قوی خالص
clearer
U
خالص کردن
clear
U
خالص کردن
pure profit
U
سود خالص
equity capital
U
دارائی خالص
unmixede
U
یکدست خالص
net work
U
کار خالص
equities
U
دارائی خالص
net yield
U
بازده خالص
refine
U
خالص کردن
solids
U
قوی خالص
refines
U
خالص کردن
net income
U
درامد خالص
net register tonnage
U
گنجایش خالص
grossest
U
غیر خالص
resutant force
U
نیروی خالص
resutant
U
نیروی خالص
net force
U
نیروی خالص
net revenue
U
درامد خالص
grosses
U
غیر خالص
net saving
U
پس انداز خالص
grosser
U
غیر خالص
net exports
U
خالص صادرات
grossing
U
غیر خالص
pure wool
U
پشم خالص
net profit
U
سود خالص
net productivity
U
تولید خالص
net product
U
محصول خالص
pure bending
U
خمش خالص
net price
U
قیمت خالص
pure competition
U
رقابت خالص
neatness
U
خالص بودن
pure color
U
رنگ خالص
pure interest
U
بهره خالص
net thrust
U
پیشرانه خالص
grossed
U
غیر خالص
carbon
U
ذغال خالص
net asset
U
دارائی خالص
net output
U
تولید خالص
pure mathematics
U
ریاضیات خالص
pure monopoly
U
انحصار خالص
net reactance
U
راکتانس خالص
net benefits
U
منافع خالص
pure lime
U
اهک خالص
chaste
U
خالص ومهذب
gross
U
غیر خالص
net tonnage
U
فرفیت خالص به تن
net cash
U
نقدی خالص
pure interest
U
منافع خالص
incremental computer
U
کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure
U
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures
U
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
acetyl pure yellow
U
زرد خالص استیلی
business income
U
درامد خالص تجارتی
pure
U
اصیل خالص کردن
nett
U
برداشت خالص کردن
nets
U
برداشت خالص کردن
purest
U
اصیل خالص کردن
net tax revenue
U
خالص درامد مالیاتی
pure rate of interest
U
نرخ بهره خالص
cleanness
U
تمیزی خالص بودن
consolidated car
U
وزن خالص اتومبیل
net rate of return
U
نرخ بازده خالص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com