English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
No camping U اردو زدن ممنوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
camp U اردو
camps U اردو
camped U اردو
castrametation U فن ترتیب اردو
camps U اردو زدن
encamped U اردو زدن
encamping U اردو زدن
encamps U اردو زدن
to cut one's lucky U اردو برچیدن
encamp U اردو زدن
cook house U اشپزخانه اردو
encage U اردو زدن
laagering U اردو زنی
encampment U اردو پایگاه
campsites U محل اردو
campsite U محل اردو
camping U اردو زدن
encampments U اردو پایگاه
Urdu U زبان اردو
camped U اردو زدن
camp U اردو زدن
to strike tens U اردو رابهم زدن
encampments U محل اردو زدن
encampment U محل اردو زدن
dwellings U مستقرشدن اردو زدن
dwelling U مستقرشدن اردو زدن
laager U در اردو مسکن گزیدن
campsite U محل مناسب اردو
training table U میز ناهارخوری در اردو
campsites U محل مناسب اردو
Camping U اردو یا چادر زدن
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
camper U شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers U شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
prohibited U ممنوع
barred U ممنوع
disallowable U ممنوع
taboo U ممنوع
forbidden U ممنوع
illicit U ممنوع
prohibbited U ممنوع
taboos U ممنوع
in d. U ممنوع
impermissible U ممنوع
restricts U ممنوع کردن
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
forbidden band U نوار ممنوع
rule out U ممنوع ساختن
prohibited goods U اشیاء ممنوع
no waiting U توقف ممنوع
no parking U توقف ممنوع
prohibited U ممنوع شده
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
forbidden zone U ناحیه ممنوع
restricting U ممنوع کردن
restrict U ممنوع کردن
debarring U ممنوع کردن
debar U ممنوع کردن
debars U ممنوع کردن
prohibit U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
prohibits U ممنوع کردن
prohibiting U ممنوع کردن
forbidden U ممنوع شده
forbid U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
closed U ممنوع الورود
bars U بازداشتن ممنوع کردن
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
No camping U چادر زدن ممنوع
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
bar U بازداشتن ممنوع کردن
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
ban item U کالای ممنوع الورود
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
camps U پادگان اردو زدن چادر زدن
camp U پادگان اردو زدن چادر زدن
camped U پادگان اردو زدن چادر زدن
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
seal off U محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibiting U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit U ممنوع کردن تحریم کردن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com