Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
work farm
U
اردوی کار اجباری زندانیان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bivouacs
U
اردوی موقتی
training camp
U
اردوی امادگی
work camp
U
اردوی کار
bivouac
U
اردوی موقتی
bivouacked
U
اردوی موقتی
bivouacking
U
اردوی موقتی
campoo
U
اردوی سربازان
computer camp
U
اردوی کامپیوتر
poor farm
U
مزرعه اردوی کار
flying camp
U
اردوی سبک وسیار
jailor
U
زندانیان
jailers
U
زندانیان
gaolers
U
زندانیان
jailer
U
زندانیان
sniped
U
ازکمینگاه تیر به اردوی دشمن زدن
snipe
U
ازکمینگاه تیر به اردوی دشمن زدن
sniping
U
ازکمینگاه تیر به اردوی دشمن زدن
snipes
U
ازکمینگاه تیر به اردوی دشمن زدن
prison camp
U
اردوگاه زندانیان
prison camps
U
اردوگاه زندانیان
prisoners of state
U
زندانیان سیاسی
state prisoners
U
زندانیان سیاسی
prisoner of war cage
U
زندان زندانیان جنگی
hospitalized prisoners
U
زندانیان بستری در بیمارستان
work camp
U
محل کار زندانیان
contravallation
U
استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
patrol wagon
U
ماشین مخصوص حمل زندانیان
disciplinary training center
U
مرکز اموزش زندانیان نظامی
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
concentration camp
U
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps
U
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
paroled
U
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles
U
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroling
U
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
treadmill
U
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
parole
U
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
rehabilitation training center
U
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
treadmills
U
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
dead line
U
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
U
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
binding
U
اجباری
bindings
U
اجباری
strained
U
اجباری
forcible
U
اجباری
compulsory
U
اجباری
obligatory
U
اجباری
constrained
U
اجباری
de rigueur
U
اجباری
forced
U
اجباری
mandatory
U
اجباری
of obligation
U
اجباری
obliging
U
اجباری
compulsive
U
اجباری
forced sale
U
فروش اجباری
forced labour
U
کار اجباری
compulsory hospitalization
U
بستری اجباری
forced landing
U
فرود اجباری
statute labour
U
کار اجباری
forced movement
U
حرکت اجباری
forced oscillations
U
نوسانهای اجباری
compulsury deduction
U
فرانشیز اجباری
forced saving
U
پس انداز اجباری
compulsory saving
U
پس انداز اجباری
juxtaposition
U
ارتباط اجباری
coercive
U
اجباری قهری
conscription
U
خدمت اجباری
levied
U
سربازگیری اجباری
blessing in d.
U
توفیق اجباری
levies
U
سربازگیری اجباری
forced labor
U
کار اجباری
levy
U
سربازگیری اجباری
levying
U
سربازگیری اجباری
compulsory levies
U
مالیات اجباری
prescribed exercise
U
حرکات اجباری
compulsory freestyle
U
حرکات اجباری
compulsory education
U
اموزش اجباری
compulsorily
U
بطور اجباری
compulsory
U
حرکات اجباری
schoolable
U
مشمول تحصیل اجباری
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
servitude
U
خدمت اجباری رعیتی
impressment
U
بکار اجباری گماری
imperative planning
U
برنامه ریزی اجباری
forced withrawal
U
عقب نشینی اجباری
compulsury deduction
U
کسر گذاری اجباری
crossing site
U
محل عبور اجباری
forced convection
U
تبادل حرارت اجباری
forced crossing
U
عبور اجباری از رودخانه
commitment
U
بستری کردن اجباری
commitments
U
بستری کردن اجباری
forced landing
U
فرود اجباری هواپیما
forced marching
U
راه پیمایی اجباری
forced move
U
حرکت اجباری شطرنج
concentration camps
U
اردوگاه کار اجباری
forced page break
U
قطع اجباری صفحه
concentration camp
U
اردوگاه کار اجباری
to have compulsory insurance
[cover]
U
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
to be compulsorily insured
U
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
retreat
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
canalize
U
هدایت اجباری منشعب کردن
retreating
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
closed shops
U
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop
U
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
The convicts are being sent to concentration camps .
U
محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
workhouse
U
محل کار اردوی کار
workhouses
U
محل کار اردوی کار
power approach
U
تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination
U
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
levy in mess
U
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
fatigue
U
کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigued
U
کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigues
U
کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com