Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
forbidden vibration
U
ارتعاشات ممنوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pulsation
U
ارتعاشات
vibration
U
ارتعاشات
forced vibration
U
ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
prohibbited
U
ممنوع
prohibited
U
ممنوع
in d.
U
ممنوع
impermissible
U
ممنوع
disallowable
U
ممنوع
forbidden
U
ممنوع
illicit
U
ممنوع
taboo
U
ممنوع
barred
U
ممنوع
taboos
U
ممنوع
restricts
U
ممنوع کردن
it's forbidden to ...
U
ممنوع است که...
restrict
U
ممنوع کردن
forbidden band
U
نوار ممنوع
rule out
U
ممنوع ساختن
prohibited
U
ممنوع شده
restricting
U
ممنوع کردن
no waiting
U
توقف ممنوع
debarring
U
ممنوع کردن
no parking
U
توقف ممنوع
closed
U
ممنوع الورود
forbids
U
ممنوع کردن
forbidden zone
U
ناحیه ممنوع
prohibited goods
U
اشیاء ممنوع
prohibiting
U
ممنوع کردن
NO PARKING
U
پارکینگ ممنوع
prohibits
U
ممنوع کردن
debar
U
ممنوع کردن
debarred
U
ممنوع کردن
debars
U
ممنوع کردن
prohibit
U
ممنوع کردن
forbidden
U
ممنوع شده
forbid
U
ممنوع کردن
No left
[right]
turn!
U
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
No camping
U
چادر زدن ممنوع
No camping
U
اردو زدن ممنوع
to be absolutely forbidden
[prohibited]
U
مطلقا ممنوع بودن
forbidden transition
U
جهش الکترونی ممنوع
forbidden energy zone
U
ناحیه انرژی ممنوع
it is strictly forbidden
U
اکیدا ممنوع است
bar
U
بازداشتن ممنوع کردن
bars
U
بازداشتن ممنوع کردن
ban item
U
کالای ممنوع الورود
the import of which is prohibited
U
ان کالا ممنوع الورود است
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare
U
امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
fence month
U
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanding
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
seal off
U
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibit
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
U
ممنوع کردن تحریم کردن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com